انفار. [ اِ ] ( ع مص ) رمانیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( از اقرب الموارد ). || یاری دادن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). نصرت دادن و مدد کردن. ( از اقرب الموارد ). || دراز کشیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || خداوند شتران رمنده ونافر شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || حکم کردن به غلبه کسی بر کسی. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از اقرب الموارد ): انفر علیه ؛ به چیرگی حکم کرد بر وی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). به چیرگی حکم کردن بر کسی. ( آنندراج ).انفار. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ نَفَر. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به نفر شود.