انفاذ

لغت نامه دهخدا

انفاذ. [ اِ ] ( ع مص ) تیر و جز آن بر چیزی گذرانیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). بفرستادن تیر و جز آن. ( تاج المصادر بیهقی ). شمشیر و خنجر بر چیزی گذرانیدن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). سلاح بر چیزی بگذرانیدن. ( یادداشت مؤلف ). || درگذرانیدن و روا کردن کار را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). بگذرانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || فرستادن و جاری کردن نامه و فرمان را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). جاری کردن و روان کردن و فرستادن. ( از آنندراج ) ( از غیاث اللغات ). فرستادن نامه را. ( از اقرب الموارد ). روان کردن فرمان و آنچ بدان ماند. ( تاج المصادر بیهقی ). || روان شدن. ( غیاث اللغات )( آنندراج ). || با قوم شدن یا قوم را شکافته در وسط آنها درآمدن. || درگذشتن از قوم و خلاف ورزیدن از آنها. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || ( اِمص ) اجرای حکم. ( فرهنگ فارسی معین ): در امضای این کار و انفاذ این رأی مصیب نبودم. ( کلیله و دمنه ). || ارسال. اعزام. فرستادگی. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ فارسی

روان کردن، درگذرانیدن کار، فرستادن، اجراکردن حکم وفرمان، گذرانیدن تیرازچیزی
۱ - ( مصدر ) روان کردن امر اجرا کردن حکم انجام دادن فرمان : در انفاذ امر عالی ساعی خواهم بود. ۲ - در گذرانیدن کار . ۳ - فرستادن روانه کردن گسیل داشتن راهی کردن . ۴ - ( اسم ) اجرای حکم . ۵ - ارسال اعزام فرستادگی . جمع : انفاذات .

فرهنگ معین

( اِ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - اجرا کردن فرمان . ۲ - امضای عهد نمودن . ۳ - فرستادن .

فرهنگ عمید

۱. روان کردن، فرستادن.
۲. اجرا کردن حکم و فرمان.

مترادف ها

execution (اسم)
انجام، اجرا، توقیف، اعدام، ادا، انفاذ

penetrance (اسم)
انفاذ، نفوذ پذیری، قابلیت نفوذ

sending (اسم)
انفاذ

پیشنهاد کاربران

بپرس