انفاذ
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) روان کردن امر اجرا کردن حکم انجام دادن فرمان : در انفاذ امر عالی ساعی خواهم بود. ۲ - در گذرانیدن کار . ۳ - فرستادن روانه کردن گسیل داشتن راهی کردن . ۴ - ( اسم ) اجرای حکم . ۵ - ارسال اعزام فرستادگی . جمع : انفاذات .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. اجرا کردن حکم و فرمان.
مترادف ها
انجام، اجرا، توقیف، اعدام، ادا، انفاذ
انفاذ، نفوذ پذیری، قابلیت نفوذ
انفاذ
پیشنهاد کاربران
انفاذ. [ اِ ] ( ع مص ) تیر و جز آن بر چیزی گذرانیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) . بفرستادن تیر و جز آن. ( تاج المصادر بیهقی ) . شمشیر و خنجر بر چیزی گذرانیدن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) . سلاح بر چیزی بگذرانیدن. ( یادداشت مؤلف ) . || درگذرانیدن و روا کردن کار را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) . بگذرانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) . || فرستادن و جاری کردن نامه و فرمان را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . جاری کردن و روان کردن و فرستادن. ( از آنندراج ) ( از غیاث اللغات ) . فرستادن نامه را. ( از اقرب الموارد ) . روان کردن فرمان و آنچ بدان ماند. ( تاج المصادر بیهقی ) . || روان شدن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) . || با قوم شدن یا قوم را شکافته در وسط آنها درآمدن. || درگذشتن از قوم و خلاف ورزیدن از آنها. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) . || ( اِمص ) اجرای حکم. ( فرهنگ فارسی معین ) : در امضای این کار و انفاذ این رأی مصیب نبودم. ( کلیله و دمنه ) . || ارسال. اعزام. فرستادگی. ( فرهنگ فارسی معین ) .
... [مشاهده متن کامل]
منبع. لغت نامه دهخدا
... [مشاهده متن کامل]
منبع. لغت نامه دهخدا