انعکاس
/~en~ekAs/
مترادف انعکاس: بازتاب، پژواک، طنین، عکس العمل، واژگونی
برابر پارسی: باز تاب، بازتاب، بازخورد، پژواک
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [مجاز] عکس العمل
۳. پرتو انداختن.
۴. نمودار شدن شکل چیزی در جسم شفاف، مانند آب و آیینه.
۵. تکرار صوت که به واسطۀ برخورد امواج آن با مانع به عمل می آید.
۶. (فیزیک ) بازگشتن نور پس از برخورد به یک سطح به محیط اول، بازتاب.
فرهنگستان زبان و ادب
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] انعکاس یکی از اصطلاحات به کار رفته در علم منطق بوده و به معنای حالت پذیرش قضیه منعکسه نسبت به عکس است.
هر گاه قضیه ای که اجزائش ترتیب طبیعی دارد (مثل حملیات و متصلات، نه منفصلات) مستلزم قضیه دیگری باشد که این قضیه از تبدیل دو طرف قضیه اولی به دست آید، بدین گونه که طرف مقدم، مؤخر و طرف مؤخر، مقدم شود، بدون اینکه کیف و صدق قضیه نخست تغییر یابد، قضیه نخست را «منعکسه (عکس پذیر)»، و قضیه دوم را «عکس»، و حال تاثر و قبول قضیه را «انعکاس»، و عمل تاثیر مزبور را نیز «عکس» خوانند.
مستندات مقاله
در تنظیم این مقاله از منابع ذیل استفاده شده است: (۱) سجادی، جعفر، فرهنگ معارف اسلامی.
۱. ↑ سجادی، جعفر، فرهنگ معارف اسلامی، ج۲، ص۱۳۰۲.
...
هر گاه قضیه ای که اجزائش ترتیب طبیعی دارد (مثل حملیات و متصلات، نه منفصلات) مستلزم قضیه دیگری باشد که این قضیه از تبدیل دو طرف قضیه اولی به دست آید، بدین گونه که طرف مقدم، مؤخر و طرف مؤخر، مقدم شود، بدون اینکه کیف و صدق قضیه نخست تغییر یابد، قضیه نخست را «منعکسه (عکس پذیر)»، و قضیه دوم را «عکس»، و حال تاثر و قبول قضیه را «انعکاس»، و عمل تاثیر مزبور را نیز «عکس» خوانند.
مستندات مقاله
در تنظیم این مقاله از منابع ذیل استفاده شده است: (۱) سجادی، جعفر، فرهنگ معارف اسلامی.
۱. ↑ سجادی، جعفر، فرهنگ معارف اسلامی، ج۲، ص۱۳۰۲.
...
wikifeqh: انعکاس
دانشنامه آزاد فارسی
رجوع شود به:بازتاب (فیزیک)
wikijoo: انعکاس
جدول کلمات
مترادف ها
تامل، اندیشه، تفکر، باز گشت، پژواک، انعکاس، باز تاب، انعکس
دفاع، پاسخ، رونوشت، تکرار، انعکاس، پاسخگویی، تاشدگی
پس زنی، برگشت، عکس العمل، دفع، واکنش، انعکاس، بازگردانی، دفع یا پیشگیری
اندیشه، تفکر، باز گشت، پژواک، انعکاس، باز تاب
عکس العمل، انفعال، واکنش، واکنشی، انعکاس
انعکاس، قابلیت بازتاب، قابلیت انعکاس
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
انعکاس. [ اِ ع ِ ] ( ع مص ) برگردیده شدن و عکس پذیرفتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . انقلاب. ( از اقرب الموارد ) . باژگونه شدن و نمودار شدن شکل چیزی در هر جسم شفاف مثل آب و آیینه و غیره. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) . باشگونه شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) . واژگونه شدن. واژگون شدن. ( یادداشت مؤلف ) . عکس. معاکسه. تقلیب. قلب. باژگونی. وارونی. پرتو افکندن. || ( اِمص ) برگشتگی و بازگشت و فرتور. ( ناظم الاطباء ) . بازتاب. ( واژه های فرهنگستان ) . || ( اصطلاح فیزیک ) بازگشتن امواج ( مثلاً امواج صوت یا نور ) به محیطی که در آن حرکت می کنند پس از برخورد به یک سطح. اگر امواج نور یا صوت که در محیطی حرکت می کنند به محیط دیگری برخورد کنند عموماً قسمتی ازآنها به محیط اول بازمی گردد یعنی منعکس می شود و قسمت دیگر انکسار پیدا می کند. انعکاس در برخورد امواج آب بساحل یا به مانع دیگر نیز مشاهده می شود برای سهولت معمولاً انعکاس را در مورد شعاع موج توضیح میدهند. سطوح خشن ، شعاع نوری را که بر آنها بتابد ( شعاع تابش ) در جهات مختلف متفرق می کنند، در غیر این صورت ، انعکاس تابع قوانین ساده ای است : اگر از نقطه تابش عمودی بر سطح منعکس کننده رسم شود، اولاً این عمود و شعاعهای تابش و منعکس در یک صفحه اند، ثانیاً زاویه تابش ( یعنی زاویه شعاع تابش با خط عمود ) با زاویه انعکاس ( زاویه شعاع منعکس با عمود ) مساوی است. لفظ انعکاس را در مورد بازگشت اشیاء و ذرات پس از برخورد به یک مانع نیز بکار می برند . ( از دایرةالمعارف فارسی ) . و رجوع به همین کتاب شود.
... [مشاهده متن کامل]
منبع. لغت نامه دهخدا
... [مشاهده متن کامل]
منبع. لغت نامه دهخدا
زیست شناسی : پاسخی ناگهانی و غیرارادی
به عنوان مثال - وقتی شما دستتون رو به سمت فلزی داغ می برید به طور ناخودآگاه دستتون رو عقب میکشید ٬ به این میگن انعکاس نخاعی
به عنوان مثال - وقتی شما دستتون رو به سمت فلزی داغ می برید به طور ناخودآگاه دستتون رو عقب میکشید ٬ به این میگن انعکاس نخاعی
بازتاب