انعطاف
/~en~etAf/
مترادف انعطاف: تساهل، نرمش، نرمی، خمیدگی
برابر پارسی: نرمش، خمیدگی، دولا، دولا شدن
لغت نامه دهخدا
- انعطاف پذیر ؛ آنچه خمیدگی و برگشتگی پذیرد.
- انعطاف داشتن ؛ پیچیدگی داشتن. ( ناظم الاطباء ).
- انعطاف ناپذیر ؛ آنچه خمیدگی و برگشتگی نپذیرد .
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) دو تا شدن خم گرفتن کج شدن . ۲ - بر گشتن باز گشتن . ۳ - ( اسم ) خمیدگی . ۴ - ( اسم ) خم . جمع : انعطافات . یا قابلیت انعطاف . ۱ - خم پذیری . ۲ - شایستگی هماهنگی با هر وضع و هر محیط .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. برگشتن، بازگردیدن.
۳. آمادگی برای سازگاری با محیط، دیگران، یا دشواری ها.
مترادف ها
نرمی، انعطاف، شکل پذیری، قالب پذیری، حالت پلاستیکی، اندام پذیری
خمیدگی، کجی، انحناء، خم سازی، انعطاف، صرف فعل
خمیدگی، انحناء، خم سازی، انعطاف
پیچیدگی، پیچش، انعطاف، پیچش ساقه
تورق، انعطاف پذیری، انعطاف، قابلیت انعطاف
پیشنهاد کاربران
تافتش:انعطاف، پس اصل انعطاف فارسی است.
چمشی:عاطفی.
عواطف واحساسات:چمشها . یابشها.
چمشی:عاطفی.
عواطف واحساسات:چمشها . یابشها.
همسانی
درجا زدن
من گفتم انعطاف ناپذیر
شما چنتا چیزه دیگه به من دادید
شما چنتا چیزه دیگه به من دادید
امادگی برای سازگاری با محیط و دیگران و شرایط
کشسانی، پذیرش، همراهی
خمش
خم ش = خمش
نمونه :
توانایی خم شدن و از شکلی به شکلی دیگر در آمدن = خمش پذیری = انعطاف پذیری
خم ش = خمش
نمونه :
توانایی خم شدن و از شکلی به شکلی دیگر در آمدن = خمش پذیری = انعطاف پذیری
سازش
آمایش