انعام کردن. [ اِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بخشش کردن. عطا کردن. ( ناظم الاطباء ) : چو انعام کردی مشوخودپرست که من سرورم دیگران زیردست.سعدی ( بوستان ).انعام کن بگوشه چشم ارادتی تا بنده تو باشم و منت پذیر تو.سعدی.جامه خود می خواهم اگر انعام کنی. سعدی ( گلستان ). بسیار انعام و اکرام در حق من کرد. ( مجالس سعدی ).