انعاظ
لغت نامه دهخدا
- انعاظ کردن ؛ برخیزانیدن نره : و اندر وی [ انار شیرین ] لختی بادناکی است و انعاظ کند. ( ذخیره خوارزمشاهی ). پیه اسقنقور با بیزرد بسرشند اول شب بنهند انعاظی کند عجب. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
|| سخت آزمند شدن مرد و زن بجماع. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). شبق. ( بحر الجواهر ). سخت آزمند شدن مرد و زن به آرمیدن با جفت. آرزومند جماع شدن. ( یادداشت مؤلف ). || باز و فراز کردن ستور ماده فرج را از غایت اشتهای فحل. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ).
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید