انطباق
/~entebAq/
مترادف انطباق: برابری، وفق، یکسانی
برابر پارسی: همانندی، برابری، یکسانی، همسانی، همتایی، سازش
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) برابر شدن با یکسان گشتن با راست آمدن با برابر بودن با . ۲ -( اسم ) برابری یکسانی . جمع : انطباقات.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
فرهنگستان زبان و ادب
مترادف ها
تصادف، توافق، انطباق، اقتران، هم رویداد
تطبیق، توافق، انطباق، اقتباس
متابعت، انطباق، مطابقت، پیروی، هم نوایی، پیروی از رسوم یا عقاید
هم اهنگی، انطباق، هم زمانی، هم عصری، تقارن، همگاهی
انطباق، هم زمانی، ایجاد همزمانی، هم وقتی، همگاهی
انطباق، اختلاف منظر
انطباق، همانندی، شباهت تام
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
همانی، هم نهاد، تایش، سازش، سازگار، سازگاری، یکتایی، یکسنج
نگره های فارسی🇮🇷 نوین و گیرای برابر عربی مطابق و مطابقت🇸🇦 :
∆ همچفت ⟡ نمونه: تکه های پازل کاملاً همچفت شدن.
∆ همریخت ⟡ نمونه: ساختار مولکولی با مدل کامپیوتری همریخته.
∆ همناک ⟡ نمونه: گفته هاش با واقعیت همناکه.
... [مشاهده متن کامل]
∆ همرس ⟡ نمونه: شیوه مدیریتی اش با نیازهای کارکنان همرسه.
∆ همدیس ⟡ نمونه: الگوهای رفتاری با قوانین اجتماعی همدیسه.
∆ همنهش نمونه: ساختار مولکولی با الگوی پیش بینی شده همنهشه.
∆ همجوش ⟡ نمونه: نتایج پژوهش با فرضیه اولیه همجوشه.
∆ برابر ⟡ نمونه: داده های جمع آوری شده با واقعیت برابره.
∆ همتا ⟡ نمونه: نتایج آزمایش ها با محاسبات نظری همتاست.
∆ همپوش ⟡ نمونه: نظریه اش با شواهد تجربی همپوشه.
∆ یکدست ⟡ نمونه: روش کار با دستورالعمل ها یکدسته.
∆ همسان ⟡ نمونه: پاسخ های دانش آموزان با کلید آزمون همسانه.
∆ همگام ⟡ نمونه: پیشرفت پروژه با برنامه زمانی همگامه.
∆ همساز ⟡ نمونه: نظریه اش با یافته های علمی همسازه.
∆ هماهنگ ⟡ نمونه: تصمیمش با منافع گروه هماهنگه.
∆ همساز نمونه: نظریه اش با یافته های علمی همسازه.
∆ همسان نمونه: پاسخ های دانش آموزان با کلید آزمون همسانه.
∆ همپوش نمونه: نظریه اش با شواهد تجربی همپوشه.
∆ هماوا نمونه: تفسیر متن با منظور نویسنده هماواست.
∆ همرنگ ⟡ نمونه: دیدگاهش با ارزش های سازمان همرنگه.
∆ هماک ⟡ نمونه: رفتارش با هنجارهای اجتماعی هماکه.
∆ همخیز ⟡ نمونه: پیشرفت تحصیلی اش با تلاشش همخیزه.
∆درخور/ دمخور ( دم خور ) ⟡ نمونه: نظریه اش با شواهد تجربی دمخوره.
∆ همپا ⟡ نمونه: بودجه با اهداف پروژه همپاست.
∆ همفام ⟡ نمونه: روش تدریس با سبک یادگیری دانش آموزان همفامه.
∆ همتن ⟡ نمونه: حرف هاش با اصول اخلاقی همتنه.
∆ همجور ⟡ نمونه: تصمیماتش با شرایط محیطی همجوره.
∆ همگن ⟡ نمونه: نتایج با فرضیه اولیه همگنه.
∆ همبسته ⟡ نمونه: اقدامات با اهداف کلان همبسته ست.
∆ همگر ⟡ نمونه: سیاست جدید با منافع ملی همگره.
∆ همسو ⟡ نمونه: برنامه ریزی با نیازهای بازار همسوئه.
∆ همبود ⟡ نمونه: رفتارش با هنجارهای جامعه همبوده.
∆ هموار ⟡ نمونه: طرح پژوهشی با اصول علمی هموار شده.
∆ همجور ⟡ نمونه: تصمیماتش با شرایط محیطی همجوره.
∆ همگن ⟡ نمونه: نتایج با فرضیه اولیه همگنه.
∆ همبسته ⟡ نمونه: اقدامات با اهداف کلان همبسته ست.
∆ همچم ⟡ نمونه: برنامه ریزی با نیازهای بازار همچمه.
∆ همگونی ⟡ نمونه: همگونی شیوه های آموزشی با اهداف درس مهمه
∆ برآیش ⟡ نمونه: برآیش دیدگاه ها با واقعیت های موجود عالیه.
∆ همچفت ⟡ نمونه: تکه های پازل کاملاً همچفت شدن.
∆ همریخت ⟡ نمونه: ساختار مولکولی با مدل کامپیوتری همریخته.
∆ همناک ⟡ نمونه: گفته هاش با واقعیت همناکه.
... [مشاهده متن کامل]
∆ همرس ⟡ نمونه: شیوه مدیریتی اش با نیازهای کارکنان همرسه.
∆ همدیس ⟡ نمونه: الگوهای رفتاری با قوانین اجتماعی همدیسه.
∆ همنهش نمونه: ساختار مولکولی با الگوی پیش بینی شده همنهشه.
∆ همجوش ⟡ نمونه: نتایج پژوهش با فرضیه اولیه همجوشه.
∆ برابر ⟡ نمونه: داده های جمع آوری شده با واقعیت برابره.
∆ همتا ⟡ نمونه: نتایج آزمایش ها با محاسبات نظری همتاست.
∆ همپوش ⟡ نمونه: نظریه اش با شواهد تجربی همپوشه.
∆ یکدست ⟡ نمونه: روش کار با دستورالعمل ها یکدسته.
∆ همسان ⟡ نمونه: پاسخ های دانش آموزان با کلید آزمون همسانه.
∆ همگام ⟡ نمونه: پیشرفت پروژه با برنامه زمانی همگامه.
∆ همساز ⟡ نمونه: نظریه اش با یافته های علمی همسازه.
∆ هماهنگ ⟡ نمونه: تصمیمش با منافع گروه هماهنگه.
∆ همساز نمونه: نظریه اش با یافته های علمی همسازه.
∆ همسان نمونه: پاسخ های دانش آموزان با کلید آزمون همسانه.
∆ همپوش نمونه: نظریه اش با شواهد تجربی همپوشه.
∆ هماوا نمونه: تفسیر متن با منظور نویسنده هماواست.
∆ همرنگ ⟡ نمونه: دیدگاهش با ارزش های سازمان همرنگه.
∆ هماک ⟡ نمونه: رفتارش با هنجارهای اجتماعی هماکه.
∆ همخیز ⟡ نمونه: پیشرفت تحصیلی اش با تلاشش همخیزه.
∆درخور/ دمخور ( دم خور ) ⟡ نمونه: نظریه اش با شواهد تجربی دمخوره.
∆ همپا ⟡ نمونه: بودجه با اهداف پروژه همپاست.
∆ همفام ⟡ نمونه: روش تدریس با سبک یادگیری دانش آموزان همفامه.
∆ همتن ⟡ نمونه: حرف هاش با اصول اخلاقی همتنه.
∆ همجور ⟡ نمونه: تصمیماتش با شرایط محیطی همجوره.
∆ همگن ⟡ نمونه: نتایج با فرضیه اولیه همگنه.
∆ همبسته ⟡ نمونه: اقدامات با اهداف کلان همبسته ست.
∆ همگر ⟡ نمونه: سیاست جدید با منافع ملی همگره.
∆ همسو ⟡ نمونه: برنامه ریزی با نیازهای بازار همسوئه.
∆ همبود ⟡ نمونه: رفتارش با هنجارهای جامعه همبوده.
∆ هموار ⟡ نمونه: طرح پژوهشی با اصول علمی هموار شده.
∆ همجور ⟡ نمونه: تصمیماتش با شرایط محیطی همجوره.
∆ همگن ⟡ نمونه: نتایج با فرضیه اولیه همگنه.
∆ همبسته ⟡ نمونه: اقدامات با اهداف کلان همبسته ست.
∆ همچم ⟡ نمونه: برنامه ریزی با نیازهای بازار همچمه.
∆ همگونی ⟡ نمونه: همگونی شیوه های آموزشی با اهداف درس مهمه
∆ برآیش ⟡ نمونه: برآیش دیدگاه ها با واقعیت های موجود عالیه.
انطباق ( = تطابق، تطبیق، مطابقت ) : همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
همسانی، همگونی، همدیسی، همانندی ( دری )
لوان lavān ( کردی )
مهیتره mahitre ( سغدی: مئیتره maitre )
همسانی، همگونی، همدیسی، همانندی ( دری )
لوان lavān ( کردی )
مهیتره mahitre ( سغدی: مئیتره maitre )
همخوانی
برهم نِهی: انطباق.
نهاده شدن بر: الانطباق علی.
نهاده شده بر: المُنطبِق علی.
نهاده شدن هر یک بر دیگری: انطباق اَحدهما علی الآخر.
پارسی را پاس بداریم، پارسی توان واژه سازی بالایی دارد. . .
نهاده شدن بر: الانطباق علی.
نهاده شده بر: المُنطبِق علی.
نهاده شدن هر یک بر دیگری: انطباق اَحدهما علی الآخر.
پارسی را پاس بداریم، پارسی توان واژه سازی بالایی دارد. . .
برهم نهادن: انطباق.
نهاده بر: منطبق بر.
برهم نِهی: انطباق.
بسیار دیده ام که برای �انطباق� از �برهم نهادن� بهره برده شده است. در نگاه من برابرواژه ی شایسته ای است: )
پارسی را پاس بداریم.
نهاده بر: منطبق بر.
برهم نِهی: انطباق.
بسیار دیده ام که برای �انطباق� از �برهم نهادن� بهره برده شده است. در نگاه من برابرواژه ی شایسته ای است: )
پارسی را پاس بداریم.
برابری، جور درآمدن، همترازی، همتراز شدن
واژه انطباق ساخته شده از ریشه سه واجی ( حرفی ) [طبق] که این واژه نیز تازی شده تبک، تنبک یا تبوک پهلوی - پارسی ست که با درونشد به دستگاه واژه سازی تازیان، واژگان طبقه، انطباق، تطبیق، مطابقت، تطابق و. . از آن برساخته شده است.
واژه انطباق ساخته شده از ریشه سه واجی ( حرفی ) [طبق] که این واژه نیز تازی شده تبک، تنبک یا تبوک پهلوی - پارسی ست که با درونشد به دستگاه واژه سازی تازیان، واژگان طبقه، انطباق، تطبیق، مطابقت، تطابق و. . از آن برساخته شده است.
سازگار
تایش ( tayeƨ )
انطباق، سازش با محیط :روندی که بر اساس آن، فرد یا گروه، امکان ادامه کار و زندگی در یک محیط خاص را می یابد
برهم نهی
انطباق = همسازشی/ همسازش
منطبق = همساز
تطبیق = همسازی
منطبق = همساز
تطبیق = همسازی
همنهشتی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)