انطباق
/~entebAq/
مترادف انطباق: برابری، وفق، یکسانی
برابر پارسی: همانندی، برابری، یکسانی، همسانی، همتایی، سازش
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) برابر شدن با یکسان گشتن با راست آمدن با برابر بودن با . ۲ -( اسم ) برابری یکسانی . جمع : انطباقات.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
فرهنگستان زبان و ادب
مترادف ها
تصادف، توافق، انطباق، اقتران، هم رویداد
تطبیق، توافق، انطباق، اقتباس
متابعت، انطباق، مطابقت، پیروی، هم نوایی، پیروی از رسوم یا عقاید
هم اهنگی، انطباق، هم زمانی، هم عصری، تقارن، همگاهی
انطباق، هم زمانی، ایجاد همزمانی، هم وقتی، همگاهی
انطباق، اختلاف منظر
انطباق، همانندی، شباهت تام
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
انطباق ؛ هم طبقه بودن ، هم سطح و هم تراز بودن. به لحاظ تاپ بودن مطابق هم بودن.
درک بهتر مطلب فوق مرتبط با کلمات هم ریشه با کلمه ی طبقه در متن زیر تحلیل و تبیین شده است ؛
اتابک ؛ طبقه بالا ، در تاپ کار بودن به لحاظ طبقات اجتماعی
... [مشاهده متن کامل]
طبقه ؛ مفهوم کلمه ی طبقه در ساختمان، اشاره به یک فضایی دارد که در تاپ کار top واقع شده باشد.
طَبَق ؛ ظرفی پایه دار و کاسه مانند که دارای حجم و عمق بیشتری نسبت به دیگر ظروف باشد به گونه ای که محتویات درون ظرف از سطح زمین در تاپ کار واقع شده باشند.
اگر مسیر ایجاد کلمه ی طَبَق و طبقه را در آبراه جریان سیال ایجاد کلمات پیگیری کنیم تا ببینیم از چه مسیری به این ساختمان رسیده و به چه جهت های دیگری جریان پیدا می کند کلمه ی طبقه ، طبقات و مطابق و انطباق نزدیکترین کلماتی هستند که در پهنه ی واژگان و دریای لغات قابل مشاهده هستند.
مفهوم کلمه ی طبقه در ساختمان اشاره به یک فضایی دارد که در تاپ کار واقع شده باشد.
مفهوم کلمه ی مطابق نیز وقتی دو طبقه در تاپ بودن انطباق داشته باشند و مطابق و هم سطح و هم تراز باشند گفته می شود.
اصطلاح رایج با این جمله که این دستگاه طِبق اون دستگاه ساخته شده است یعنی در کیفیت و تاپ بودن ، همتراز اون دستگاه ساخته شده است.
اتابک ؛ طبقه بالا ، در تاپ کار بودن به لحاظ طبقات اجتماعی
کلمه ی اتابک که در فرهنگ زبان فارسی برای نامگذاری ها در حال استفاده می باشد به معنی کسی که به لحاظ موقعیت اجتماعی در طبقه ی بالاتری از مقام و منصب و یا هر چیز مورد نظر برای آن موقعیت کاربردی قرار دارد گفته می شود.
مدل ساختمان کلمه ی اتابک مثل کلماتی از قبیل ؛ اَسود اکبر احمد اکمل اترک و. . . می باشد.
اَسْوَد ؛ یعنی خیلی سفید
مثل کبیر و اکبر
مثل کامل و اکمل
مثل حمید و احمد
مثل تاپ و اتابک
تَپّه ؛ ترکیب دو حرف ( ت پ ) با شکل های نگارشی مختلف در جریان سیال ایجاد کلمات یک مفهوم مشترک در ساختمان کلمات در موقعیت های کاربردی مختلف ایجاد می کند.
عینیت و انطباق این دو حرف در فیزیک هستی در مبحث اصوات و ساختارهای مادی و معنایی بسیار قابل مشاهده و اعمال شده است.
( تَپّه تَبَّت تاپ top تاب توپ تیپ اتابک طَبَق طبقه طبقات مطابق انطباق تیپ دیپ دیپلم دیپلماسی Depth Deep دَبّه دیبا دُبِی دُبُر ادبار ادب دبیر تدبیر برتری برات باروت بریتانیا )
( دیبا دیب دیو دیوا دیوار دیوان دوا دوام مداوم داوود )
متضاد کلمه ی تَپ از طریق قانون مصوت ها کلمه ی تِپ با اصطلاح تِپیدن به مفهوم سرازیر شدن می باشد.
ترکیب و وجود هر دو مفهوم تَپ و تِپ در یک ساختمان، کلمه ی توپ می باشد.
البته کلمه ی تَبَّت در آیه ی تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ منظور پیچیدن و تاب خوردن و تابیده شدن و برگشتن دست از نعمت های خداوند و محروم شدن از آن می باشد.
دیپلم ؛ منشعب از کلمه ی دیب و دیبا شدن.
به مفهوم دیپ شدن و دیبا شدن در مسائل
به مفهوم پرداختن به عمق مسائل و آداب و رسوم را به صورت علمی و کلاسیک عمیق شدن و یاد گرفتن.
به مفهوم عمق پیدا کردن و عمیق شدن در مسائل.
در زبان انگلیسی با نگارش deep در حال استفاده می باشد.
کلمه ی دیپلماسی نیز تحت عنوان پرداختن به عمق مسائل و رعایت آداب حکومت داری در حال استفاده است.
دیبا: با توجه به قانون چرخش حروف در کلمات و خاصیت لاتین بودن زبان که همچون ملات در مَلّاته در غالب یا پاتیل کلمات در حال لت خوردن و متلاطم شدن برای ایجاد مفاهیم جدید هست کلمه دیبا یعنی محصولی یا شخصیتی که بر مبنای یک آدابی شکل گرفته باشد و آباد شده باشد گویند.
در مورد اشیا معمولا در مورد پارچه ابریشمین که با طرح و نقش های بسیار زیبا و جنس مرغوب بافته می شد می گفتند اما در مورد شخصیت ها به کسانی اطلاق می شود که آداب دان و ادیب و مبادی آداب هستند و با رعایت آن آداب و قوانین به مخزن علم ابدی دست پیدا می کنند.
مَنِش انسانهای ادیب و دیبا نیز تدبیر نمودن در امور و به کار بستن آن در عالم واقعیت هست. در کل ریشه و مصدر یا بن واژه این کلمه ادب می باشد. مترادف موازی و مفهومی این کلمه قانون می باشد.
اصطلاحاً یک جمله ای در عالم ارتباطات کلامی زیاد استفاده می شود با این مضمون که هر کاری یا شغلی یک آدابی داره، قانونی داره که تا آن آداب و قوانین رعایت نشود فلسفه وجودی آن کار یا شغل ایجاد نمی گردد.
زنجیره ی ریشه ای این کلمه این جمله رو به ما انسانها می گه؛ مبادی آداب بودن به آباد شدن منتهی می شود. در کل اگر به صورت خیلی خلاصه تعریفی از کلمه دیبا داشته باشیم یعنی عمیق یعنی مبادی آداب یعنی آباد کننده. یعنی رعایت شیوه و اصول هر کاری که پشتوانه فکری عمیقی داشته باشد و با تکرار آن شیوه و اصول و آداب به کرامت و کریم شدن منتهی می گردد.
اگر هم رد کلمه دیبا رو در زبان انگلیسی بزنیم به دو کلمه deep و depth و دیپلم خواهیم رسید به مفهوم عمیق و دارای عمق.
کلماتی که مرتبط با کلمه دیبا می باشد و جریان مفاهیم رو در مورد این کلمه در درون خودشان به ما نشان می دهند کلماتی از قبیل؛ دیبا، ادب، ادیب، دیپلم ، آداب، مبادی، آباد، بودا، بودن، ابدال.
کلمه دیبا در واقع اهمیت علم و دانش و دانایی و به کار بستن علوم درجهت آبادی را خیلی به بیننده القا می کند.
دیو به مفهوم رشد یافته. مثل دیوان حافظ یا دیوان عالی کشور البته با نگارش اصیل تر این کلمه دیبان حافظ و دیبان عالی کشور صحیح تر می باشد. دیوا مرتبط با کلمه ی دیبا به مفهوم دارای عمق و پر بودن از چیزی. از کلمه ی دیبا در زبان انگلیسی با نام deep در حال استفاده می باشد. از زاویه قوانین ایجاد کلمات، کلمه ی ادب و آداب و آباد و ابد نیز همین مفهوم را در خود دارند. بر همین مبنا و برداشت از مفهوم کلمه ی دیو، در راستای ریشه ی این کلمه، به شخص مداوا کننده و داوود و دوا دهنده نیز قابل برداشت است. یعنی شخص دیوا و داوود شخصی هست مبادی آداب می باشد و بر مبنای یک آداب و رسوم ذاتی و حقیقی، مداوا و دیبایی ایجاد می کند.
کلماتی که از دیپ در جایگاه های کاربردی مختلف برای ساخت کلمات انشعاب می یابد عبارتند از دَب دُب داب دوب دیب.
مثلاً کلمه ی دَبّه به مفهوم ظرفی که دارای عمق بیشتری نسبت به مابقی ظروف باشد.
یا کلمه ی دُبُر قابل تبدیل به دُبُل که به مقعد و کون و باسن ترجمه و برگردان شده است به مفهوم عضوی که دارای عمق باشد معنا و مفهوم دارد.
یا کلمه ی دبیر و مدبر و تدبیر که در جایگاه علمی و فکری کاربرد خودش را دارد.
کلمه ی دابه الارض به مفهوم زمین دارای عمق زیاد. مرتبط با کلماتی مثل دابگان و دابغان به مفهوم مکان پست و دارای عمق زیاد
یا اصطلاح تُپ تُپ کردن در هنگام ضربه زدن به چیزی که توخالی و دارای عمق باشد مثل تبل توخالی.
یا اصطلاح ادبار به مفهوم گذشتگان ، ریشه ، پشت ، اجداد. در قرآن اصطلاح ادبار النجوم به معنی ستارگان ناپدید شده.
یا کلمه ی دوبا قابل تبدیل به کلمه ی طوبا به معنی درخت ریشه دار
درک بهتر مطلب فوق مرتبط با کلمات هم ریشه با کلمه ی طبقه در متن زیر تحلیل و تبیین شده است ؛
اتابک ؛ طبقه بالا ، در تاپ کار بودن به لحاظ طبقات اجتماعی
... [مشاهده متن کامل]
طبقه ؛ مفهوم کلمه ی طبقه در ساختمان، اشاره به یک فضایی دارد که در تاپ کار top واقع شده باشد.
طَبَق ؛ ظرفی پایه دار و کاسه مانند که دارای حجم و عمق بیشتری نسبت به دیگر ظروف باشد به گونه ای که محتویات درون ظرف از سطح زمین در تاپ کار واقع شده باشند.
اگر مسیر ایجاد کلمه ی طَبَق و طبقه را در آبراه جریان سیال ایجاد کلمات پیگیری کنیم تا ببینیم از چه مسیری به این ساختمان رسیده و به چه جهت های دیگری جریان پیدا می کند کلمه ی طبقه ، طبقات و مطابق و انطباق نزدیکترین کلماتی هستند که در پهنه ی واژگان و دریای لغات قابل مشاهده هستند.
مفهوم کلمه ی طبقه در ساختمان اشاره به یک فضایی دارد که در تاپ کار واقع شده باشد.
مفهوم کلمه ی مطابق نیز وقتی دو طبقه در تاپ بودن انطباق داشته باشند و مطابق و هم سطح و هم تراز باشند گفته می شود.
اصطلاح رایج با این جمله که این دستگاه طِبق اون دستگاه ساخته شده است یعنی در کیفیت و تاپ بودن ، همتراز اون دستگاه ساخته شده است.
اتابک ؛ طبقه بالا ، در تاپ کار بودن به لحاظ طبقات اجتماعی
کلمه ی اتابک که در فرهنگ زبان فارسی برای نامگذاری ها در حال استفاده می باشد به معنی کسی که به لحاظ موقعیت اجتماعی در طبقه ی بالاتری از مقام و منصب و یا هر چیز مورد نظر برای آن موقعیت کاربردی قرار دارد گفته می شود.
مدل ساختمان کلمه ی اتابک مثل کلماتی از قبیل ؛ اَسود اکبر احمد اکمل اترک و. . . می باشد.
اَسْوَد ؛ یعنی خیلی سفید
مثل کبیر و اکبر
مثل کامل و اکمل
مثل حمید و احمد
مثل تاپ و اتابک
تَپّه ؛ ترکیب دو حرف ( ت پ ) با شکل های نگارشی مختلف در جریان سیال ایجاد کلمات یک مفهوم مشترک در ساختمان کلمات در موقعیت های کاربردی مختلف ایجاد می کند.
عینیت و انطباق این دو حرف در فیزیک هستی در مبحث اصوات و ساختارهای مادی و معنایی بسیار قابل مشاهده و اعمال شده است.
( تَپّه تَبَّت تاپ top تاب توپ تیپ اتابک طَبَق طبقه طبقات مطابق انطباق تیپ دیپ دیپلم دیپلماسی Depth Deep دَبّه دیبا دُبِی دُبُر ادبار ادب دبیر تدبیر برتری برات باروت بریتانیا )
( دیبا دیب دیو دیوا دیوار دیوان دوا دوام مداوم داوود )
متضاد کلمه ی تَپ از طریق قانون مصوت ها کلمه ی تِپ با اصطلاح تِپیدن به مفهوم سرازیر شدن می باشد.
ترکیب و وجود هر دو مفهوم تَپ و تِپ در یک ساختمان، کلمه ی توپ می باشد.
البته کلمه ی تَبَّت در آیه ی تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ منظور پیچیدن و تاب خوردن و تابیده شدن و برگشتن دست از نعمت های خداوند و محروم شدن از آن می باشد.
دیپلم ؛ منشعب از کلمه ی دیب و دیبا شدن.
به مفهوم دیپ شدن و دیبا شدن در مسائل
به مفهوم پرداختن به عمق مسائل و آداب و رسوم را به صورت علمی و کلاسیک عمیق شدن و یاد گرفتن.
به مفهوم عمق پیدا کردن و عمیق شدن در مسائل.
در زبان انگلیسی با نگارش deep در حال استفاده می باشد.
کلمه ی دیپلماسی نیز تحت عنوان پرداختن به عمق مسائل و رعایت آداب حکومت داری در حال استفاده است.
دیبا: با توجه به قانون چرخش حروف در کلمات و خاصیت لاتین بودن زبان که همچون ملات در مَلّاته در غالب یا پاتیل کلمات در حال لت خوردن و متلاطم شدن برای ایجاد مفاهیم جدید هست کلمه دیبا یعنی محصولی یا شخصیتی که بر مبنای یک آدابی شکل گرفته باشد و آباد شده باشد گویند.
در مورد اشیا معمولا در مورد پارچه ابریشمین که با طرح و نقش های بسیار زیبا و جنس مرغوب بافته می شد می گفتند اما در مورد شخصیت ها به کسانی اطلاق می شود که آداب دان و ادیب و مبادی آداب هستند و با رعایت آن آداب و قوانین به مخزن علم ابدی دست پیدا می کنند.
مَنِش انسانهای ادیب و دیبا نیز تدبیر نمودن در امور و به کار بستن آن در عالم واقعیت هست. در کل ریشه و مصدر یا بن واژه این کلمه ادب می باشد. مترادف موازی و مفهومی این کلمه قانون می باشد.
اصطلاحاً یک جمله ای در عالم ارتباطات کلامی زیاد استفاده می شود با این مضمون که هر کاری یا شغلی یک آدابی داره، قانونی داره که تا آن آداب و قوانین رعایت نشود فلسفه وجودی آن کار یا شغل ایجاد نمی گردد.
زنجیره ی ریشه ای این کلمه این جمله رو به ما انسانها می گه؛ مبادی آداب بودن به آباد شدن منتهی می شود. در کل اگر به صورت خیلی خلاصه تعریفی از کلمه دیبا داشته باشیم یعنی عمیق یعنی مبادی آداب یعنی آباد کننده. یعنی رعایت شیوه و اصول هر کاری که پشتوانه فکری عمیقی داشته باشد و با تکرار آن شیوه و اصول و آداب به کرامت و کریم شدن منتهی می گردد.
اگر هم رد کلمه دیبا رو در زبان انگلیسی بزنیم به دو کلمه deep و depth و دیپلم خواهیم رسید به مفهوم عمیق و دارای عمق.
کلماتی که مرتبط با کلمه دیبا می باشد و جریان مفاهیم رو در مورد این کلمه در درون خودشان به ما نشان می دهند کلماتی از قبیل؛ دیبا، ادب، ادیب، دیپلم ، آداب، مبادی، آباد، بودا، بودن، ابدال.
کلمه دیبا در واقع اهمیت علم و دانش و دانایی و به کار بستن علوم درجهت آبادی را خیلی به بیننده القا می کند.
دیو به مفهوم رشد یافته. مثل دیوان حافظ یا دیوان عالی کشور البته با نگارش اصیل تر این کلمه دیبان حافظ و دیبان عالی کشور صحیح تر می باشد. دیوا مرتبط با کلمه ی دیبا به مفهوم دارای عمق و پر بودن از چیزی. از کلمه ی دیبا در زبان انگلیسی با نام deep در حال استفاده می باشد. از زاویه قوانین ایجاد کلمات، کلمه ی ادب و آداب و آباد و ابد نیز همین مفهوم را در خود دارند. بر همین مبنا و برداشت از مفهوم کلمه ی دیو، در راستای ریشه ی این کلمه، به شخص مداوا کننده و داوود و دوا دهنده نیز قابل برداشت است. یعنی شخص دیوا و داوود شخصی هست مبادی آداب می باشد و بر مبنای یک آداب و رسوم ذاتی و حقیقی، مداوا و دیبایی ایجاد می کند.
کلماتی که از دیپ در جایگاه های کاربردی مختلف برای ساخت کلمات انشعاب می یابد عبارتند از دَب دُب داب دوب دیب.
مثلاً کلمه ی دَبّه به مفهوم ظرفی که دارای عمق بیشتری نسبت به مابقی ظروف باشد.
یا کلمه ی دُبُر قابل تبدیل به دُبُل که به مقعد و کون و باسن ترجمه و برگردان شده است به مفهوم عضوی که دارای عمق باشد معنا و مفهوم دارد.
یا کلمه ی دبیر و مدبر و تدبیر که در جایگاه علمی و فکری کاربرد خودش را دارد.
کلمه ی دابه الارض به مفهوم زمین دارای عمق زیاد. مرتبط با کلماتی مثل دابگان و دابغان به مفهوم مکان پست و دارای عمق زیاد
یا اصطلاح تُپ تُپ کردن در هنگام ضربه زدن به چیزی که توخالی و دارای عمق باشد مثل تبل توخالی.
یا اصطلاح ادبار به مفهوم گذشتگان ، ریشه ، پشت ، اجداد. در قرآن اصطلاح ادبار النجوم به معنی ستارگان ناپدید شده.
یا کلمه ی دوبا قابل تبدیل به کلمه ی طوبا به معنی درخت ریشه دار
انطباق ( انگلیسی: Compliance ) یک فیلم در سبک مهیج و شهوانی است که در سال ۲۰۱۲ منتشر شد. این فیلم جایزه هیئت ملی بازبینی فیلم برای بهترین بازیگر نقش مکمل زن را از آن خود کرده است.
• آن داود
• دریما واکر
• بیل کمپ
• پت هیلی
• اشلی اتکینسن
• مایکل ابوت جونیور
• مت سرویتو

• آن داود
• دریما واکر
• بیل کمپ
• پت هیلی
• اشلی اتکینسن
• مایکل ابوت جونیور
• مت سرویتو

همانی، هم نهاد، تایش، سازش، سازگار، سازگاری، یکتایی، یکسنج
نگره های فارسی🇮🇷 نوین و گیرای برابر عربی مطابق و مطابقت🇸🇦 :
∆ همچفت ⟡ نمونه: تکه های پازل کاملاً همچفت شدن.
∆ همریخت ⟡ نمونه: ساختار مولکولی با مدل کامپیوتری همریخته.
∆ همناک ⟡ نمونه: گفته هاش با واقعیت همناکه.
... [مشاهده متن کامل]
∆ همرس ⟡ نمونه: شیوه مدیریتی اش با نیازهای کارکنان همرسه.
∆ همدیس ⟡ نمونه: الگوهای رفتاری با قوانین اجتماعی همدیسه.
∆ همنهش نمونه: ساختار مولکولی با الگوی پیش بینی شده همنهشه.
∆ همجوش ⟡ نمونه: نتایج پژوهش با فرضیه اولیه همجوشه.
∆ برابر ⟡ نمونه: داده های جمع آوری شده با واقعیت برابره.
∆ همتا ⟡ نمونه: نتایج آزمایش ها با محاسبات نظری همتاست.
∆ همپوش ⟡ نمونه: نظریه اش با شواهد تجربی همپوشه.
∆ یکدست ⟡ نمونه: روش کار با دستورالعمل ها یکدسته.
∆ همسان ⟡ نمونه: پاسخ های دانش آموزان با کلید آزمون همسانه.
∆ همگام ⟡ نمونه: پیشرفت پروژه با برنامه زمانی همگامه.
∆ همساز ⟡ نمونه: نظریه اش با یافته های علمی همسازه.
∆ هماهنگ ⟡ نمونه: تصمیمش با منافع گروه هماهنگه.
∆ همساز نمونه: نظریه اش با یافته های علمی همسازه.
∆ همسان نمونه: پاسخ های دانش آموزان با کلید آزمون همسانه.
∆ همپوش نمونه: نظریه اش با شواهد تجربی همپوشه.
∆ هماوا نمونه: تفسیر متن با منظور نویسنده هماواست.
∆ همرنگ ⟡ نمونه: دیدگاهش با ارزش های سازمان همرنگه.
∆ هماک ⟡ نمونه: رفتارش با هنجارهای اجتماعی هماکه.
∆ همخیز ⟡ نمونه: پیشرفت تحصیلی اش با تلاشش همخیزه.
∆درخور/ دمخور ( دم خور ) ⟡ نمونه: نظریه اش با شواهد تجربی دمخوره.
∆ همپا ⟡ نمونه: بودجه با اهداف پروژه همپاست.
∆ همفام ⟡ نمونه: روش تدریس با سبک یادگیری دانش آموزان همفامه.
∆ همتن ⟡ نمونه: حرف هاش با اصول اخلاقی همتنه.
∆ همجور ⟡ نمونه: تصمیماتش با شرایط محیطی همجوره.
∆ همگن ⟡ نمونه: نتایج با فرضیه اولیه همگنه.
∆ همبسته ⟡ نمونه: اقدامات با اهداف کلان همبسته ست.
∆ همگر ⟡ نمونه: سیاست جدید با منافع ملی همگره.
∆ همسو ⟡ نمونه: برنامه ریزی با نیازهای بازار همسوئه.
∆ همبود ⟡ نمونه: رفتارش با هنجارهای جامعه همبوده.
∆ هموار ⟡ نمونه: طرح پژوهشی با اصول علمی هموار شده.
∆ همجور ⟡ نمونه: تصمیماتش با شرایط محیطی همجوره.
∆ همگن ⟡ نمونه: نتایج با فرضیه اولیه همگنه.
∆ همبسته ⟡ نمونه: اقدامات با اهداف کلان همبسته ست.
∆ همچم ⟡ نمونه: برنامه ریزی با نیازهای بازار همچمه.
∆ همگونی ⟡ نمونه: همگونی شیوه های آموزشی با اهداف درس مهمه
∆ برآیش ⟡ نمونه: برآیش دیدگاه ها با واقعیت های موجود عالیه.
∆ همچفت ⟡ نمونه: تکه های پازل کاملاً همچفت شدن.
∆ همریخت ⟡ نمونه: ساختار مولکولی با مدل کامپیوتری همریخته.
∆ همناک ⟡ نمونه: گفته هاش با واقعیت همناکه.
... [مشاهده متن کامل]
∆ همرس ⟡ نمونه: شیوه مدیریتی اش با نیازهای کارکنان همرسه.
∆ همدیس ⟡ نمونه: الگوهای رفتاری با قوانین اجتماعی همدیسه.
∆ همنهش نمونه: ساختار مولکولی با الگوی پیش بینی شده همنهشه.
∆ همجوش ⟡ نمونه: نتایج پژوهش با فرضیه اولیه همجوشه.
∆ برابر ⟡ نمونه: داده های جمع آوری شده با واقعیت برابره.
∆ همتا ⟡ نمونه: نتایج آزمایش ها با محاسبات نظری همتاست.
∆ همپوش ⟡ نمونه: نظریه اش با شواهد تجربی همپوشه.
∆ یکدست ⟡ نمونه: روش کار با دستورالعمل ها یکدسته.
∆ همسان ⟡ نمونه: پاسخ های دانش آموزان با کلید آزمون همسانه.
∆ همگام ⟡ نمونه: پیشرفت پروژه با برنامه زمانی همگامه.
∆ همساز ⟡ نمونه: نظریه اش با یافته های علمی همسازه.
∆ هماهنگ ⟡ نمونه: تصمیمش با منافع گروه هماهنگه.
∆ همساز نمونه: نظریه اش با یافته های علمی همسازه.
∆ همسان نمونه: پاسخ های دانش آموزان با کلید آزمون همسانه.
∆ همپوش نمونه: نظریه اش با شواهد تجربی همپوشه.
∆ هماوا نمونه: تفسیر متن با منظور نویسنده هماواست.
∆ همرنگ ⟡ نمونه: دیدگاهش با ارزش های سازمان همرنگه.
∆ هماک ⟡ نمونه: رفتارش با هنجارهای اجتماعی هماکه.
∆ همخیز ⟡ نمونه: پیشرفت تحصیلی اش با تلاشش همخیزه.
∆درخور/ دمخور ( دم خور ) ⟡ نمونه: نظریه اش با شواهد تجربی دمخوره.
∆ همپا ⟡ نمونه: بودجه با اهداف پروژه همپاست.
∆ همفام ⟡ نمونه: روش تدریس با سبک یادگیری دانش آموزان همفامه.
∆ همتن ⟡ نمونه: حرف هاش با اصول اخلاقی همتنه.
∆ همجور ⟡ نمونه: تصمیماتش با شرایط محیطی همجوره.
∆ همگن ⟡ نمونه: نتایج با فرضیه اولیه همگنه.
∆ همبسته ⟡ نمونه: اقدامات با اهداف کلان همبسته ست.
∆ همگر ⟡ نمونه: سیاست جدید با منافع ملی همگره.
∆ همسو ⟡ نمونه: برنامه ریزی با نیازهای بازار همسوئه.
∆ همبود ⟡ نمونه: رفتارش با هنجارهای جامعه همبوده.
∆ هموار ⟡ نمونه: طرح پژوهشی با اصول علمی هموار شده.
∆ همجور ⟡ نمونه: تصمیماتش با شرایط محیطی همجوره.
∆ همگن ⟡ نمونه: نتایج با فرضیه اولیه همگنه.
∆ همبسته ⟡ نمونه: اقدامات با اهداف کلان همبسته ست.
∆ همچم ⟡ نمونه: برنامه ریزی با نیازهای بازار همچمه.
∆ همگونی ⟡ نمونه: همگونی شیوه های آموزشی با اهداف درس مهمه
∆ برآیش ⟡ نمونه: برآیش دیدگاه ها با واقعیت های موجود عالیه.
انطباق ( = تطابق، تطبیق، مطابقت ) : همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
همسانی، همگونی، همدیسی، همانندی ( دری )
لوان lavān ( کردی )
مهیتره mahitre ( سغدی: مئیتره maitre )
همسانی، همگونی، همدیسی، همانندی ( دری )
لوان lavān ( کردی )
مهیتره mahitre ( سغدی: مئیتره maitre )
همخوانی
برهم نِهی: انطباق.
نهاده شدن بر: الانطباق علی.
نهاده شده بر: المُنطبِق علی.
نهاده شدن هر یک بر دیگری: انطباق اَحدهما علی الآخر.
پارسی را پاس بداریم، پارسی توان واژه سازی بالایی دارد. . .
نهاده شدن بر: الانطباق علی.
نهاده شده بر: المُنطبِق علی.
نهاده شدن هر یک بر دیگری: انطباق اَحدهما علی الآخر.
پارسی را پاس بداریم، پارسی توان واژه سازی بالایی دارد. . .
برهم نهادن: انطباق.
نهاده بر: منطبق بر.
برهم نِهی: انطباق.
بسیار دیده ام که برای �انطباق� از �برهم نهادن� بهره برده شده است. در نگاه من برابرواژه ی شایسته ای است: )
پارسی را پاس بداریم.
نهاده بر: منطبق بر.
برهم نِهی: انطباق.
بسیار دیده ام که برای �انطباق� از �برهم نهادن� بهره برده شده است. در نگاه من برابرواژه ی شایسته ای است: )
پارسی را پاس بداریم.
برابری، جور درآمدن، همترازی، همتراز شدن
واژه انطباق ساخته شده از ریشه سه واجی ( حرفی ) [طبق] که این واژه نیز تازی شده تبک، تنبک یا تبوک پهلوی - پارسی ست که با درونشد به دستگاه واژه سازی تازیان، واژگان طبقه، انطباق، تطبیق، مطابقت، تطابق و. . از آن برساخته شده است.
واژه انطباق ساخته شده از ریشه سه واجی ( حرفی ) [طبق] که این واژه نیز تازی شده تبک، تنبک یا تبوک پهلوی - پارسی ست که با درونشد به دستگاه واژه سازی تازیان، واژگان طبقه، انطباق، تطبیق، مطابقت، تطابق و. . از آن برساخته شده است.
سازگار
تایش ( tayeƨ )
انطباق، سازش با محیط :روندی که بر اساس آن، فرد یا گروه، امکان ادامه کار و زندگی در یک محیط خاص را می یابد
برهم نهی
انطباق = همسازشی/ همسازش
منطبق = همساز
تطبیق = همسازی
منطبق = همساز
تطبیق = همسازی
همنهشتی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)