انضاح

لغت نامه دهخدا

انضاح. [ اِ ] ( ع مص ) زشت گردانیدن آبروی کسی را و آلودن. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). آلوده و تباه کردن عرض کسی را. ( از اقرب الموارد ). || پرآرد شدن گرفتن دانه کشت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).

انضاح. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ نَضَح. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به نضح شود.

پیشنهاد کاربران