مظلومم و خیزد از تو انصافم
بیمارم و باشداز تو درمانم.
مسعودسعد.
عالم از انصاف تو شاد است شادشاد باش ای شاه عالم شاد باش.
مسعودسعد.
اما طراوت خلافت بجمال انصاف و کمال معدلت باز بسته است. ( کلیله و دمنه ). اما چون صورت انصاف نقاب حسد از جمال بگشاید. ( کلیله و دمنه ).یأجوج ظلم بینم جز رای روشن او
از بهر سد انصاف اسکندری ندارم.
خاقانی.
مردم ای خاقانی اهریمن شدند از چشم و ظلم در عدم نه روی کآنجا بینی انصاف و رضا.
خاقانی.
اگرچه ز انصاف با دشمن و دوست دم مدح رانم سر ذم ندارم.
خاقانی.
زین هفت رصد بیفکنم بارکانصاف تو دیده بان ببینم.
خاقانی.
رسم ستم نیست جهان یافتن ملک به انصاف توان یافتن.
نظامی.
همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردارشرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری.
( گلستان ).
- انصاف جستن ؛ عدل کردن. ( یادداشت مؤلف ) : همچنان بر عادت میان زنان انصاف جستی [پیغمبراسلام ]. ( مجمل التواریخ ).- || داد خواستن :
همه عالم انصاف جویند و ندْهند
از این جا کس انصاف یابی نبیند.
خاقانی.
- انصاف جوی ؛ دادخواه : سایه یزدان تویی و آفتاب ملک تو
خلق یزدان از تواَند انصاف جوی و دادیاب.بیشتر بخوانید ...