انشاع

لغت نامه دهخدا

انشاع. [ اِ ] ( ع مص ) دارو در کام ودهان و در بینی چکانیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). دارو در دهان ریختن. ایجار. ( از اقرب الموارد ). || بشربت بفریاد کسی رسیدن. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || مزد فال گوی دادن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). مزد حازی ( کف بین ) را دادن. ( از اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران

افتادگی آموز اگر طالب فیضی. هرگز نخورد آب زمین که بلند است
انشا
افتادی آموز اگر طالب فیضی . هر گز نخورد آب زمین که بلند است
طبیعت

بپرس