انشار

لغت نامه دهخدا

انشار. [ اِ ] ( ع مص ) زنده گردانیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). زنده کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( غیاث اللغات ) ( مصادر زوزنی ). || اره کردن. ( یادداشت مؤلف ): الرخام ، حجر... یقطع من معادنه و ینشرو ینجر. ( ابن البیطار ذیل رخام از یادداشت مؤلف ).

فرهنگ معین

(اِ ) [ ع . ] (مص م . ) زنده کردن .

پیشنهاد کاربران

زنده کردن
زنده گردانیدن
حجت انکار شد انشار تو
از دوا بدتر شد این بیمار تو
✏ �مولانا�
پدر آنو ایزد سومری

بپرس