انسان گرایی رنسانس ( به انگلیسی: Renaissance humanism ) ، احیای مطالعات اروپای دوران قدیم بود، نخست در ایتالیا و سپس در سراسر اروپای غربی در قرون چهاردهم، پانزدهم و شانزدهم میلادی. در جریان این دوره اصطلاح انسان گرا ( به ایتالیایی: umanista ) به استادان و شاگردان علوم انسانی گفته می شد، که معروف به studia humanitatis بود و شامل دستور زبان، بلاغت، تاریخ، شعر و فلسفه اخلاق می گردید. اصطلاح انسان گرایی بعد از قرن نوزدهم میلادی رایج شد و به جای اصل آن یعنی «علوم انسانی»[ ت] به کار رفت و چندی بعد پس نام انسان گرایی رنسانس به آن اضافه شد تا این حوزه از پیشرفت های پسین در عرصه علوم انسانی مجزا گردد. [ ۱] در جریان دوره رنسانس بیشتر انسان گراها مسیحی بودند، از این رو دغدغه آن ها «خالص سازی و تجدید مسیحیت» بود، نه این که انسان گرایی را از مسیحیت جدا سازند. رؤیای آن ها این بود تا مسیحیت را به «منبع اصلی خود» و به سادگی عهد جدید بازگردانند و پیچیدگی های الهیات قرون وسطایی را از میان بردارند. برخلاف آن، امروزه اصطلاح انسان گرایی دلالت بر «یک دید جهانی دارد که هستی یا ارتباط خدا را رد می کند، یا دیدی که متعهد به دورنمای کاملاً سکولار است». [ ۲]
انسان گرایی رنسانس پاسخی بود به آنچه که بعدها «مورخین ویگی»[ ث] آن را «فضل فروشی تنگ نظرانه» فلسفه مدرسی قرون وسطایی عنوان کردند. [ ۳] انسان گراها تلاش نمودند تا شهروندی بسازند که قادر باشد به طور شیوا و واضح صحبت کند و بنویسد و در نتیجه این توانایی را به دست بیاورد تا در زندگی مدنی اجتماع های خود سهیم شده و دیگران را در راستای انجام اعمال فضیلت مند و مصلحت آمیز قانع بسازد. در حالی که انسان گرایی توسط یک گروه نخبه کوچک که به کتاب و تعلیم دسترسی داشتند ایجاد شده بود، اما هدف آن تبدیل شدن به نوعی از فرهنگ بود تا روی تمام جامعه تأثیر بگذارد. انسان گرایی برنامهٔ بود برای احیای میراث فرهنگ، میراث سواد و فلسفه اخلاقی اروپای عصر باستان.
مراکز مهم انسان گرایی در شهرهای فلورانس، ناپل، رم، ونیز، جنوآ، منتووا، فرارا و اوربینو تأسیس شده بود.
در یک تعریف کلی، پروژه انسان گراهای رنسانس ایتالیای در قرن چهاردهم و پانزدهم میلادی studia humanitatis بود: مطالعه علوم انسانی. این پروژه به دنبال بازیابی فرهنگ یونان و روم باستان از طریق ادبیات و فلسفه خود بود تا با استفاده از این احیای فرهنگ عصر باستان، طبقه حاکم را با رویه های اخلاقی باستان سرشار نماید. پروژهٔ که جیمز هانکنز آن را یک «سیاست فضیلت» می نامد. [ ۴] اما این که این مطالعه علوم انسانی شامل چه بحث های بود یک موضوع مورد بحث است. از نظر یکی از پژوهشگران این جنبش:
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفانسان گرایی رنسانس پاسخی بود به آنچه که بعدها «مورخین ویگی»[ ث] آن را «فضل فروشی تنگ نظرانه» فلسفه مدرسی قرون وسطایی عنوان کردند. [ ۳] انسان گراها تلاش نمودند تا شهروندی بسازند که قادر باشد به طور شیوا و واضح صحبت کند و بنویسد و در نتیجه این توانایی را به دست بیاورد تا در زندگی مدنی اجتماع های خود سهیم شده و دیگران را در راستای انجام اعمال فضیلت مند و مصلحت آمیز قانع بسازد. در حالی که انسان گرایی توسط یک گروه نخبه کوچک که به کتاب و تعلیم دسترسی داشتند ایجاد شده بود، اما هدف آن تبدیل شدن به نوعی از فرهنگ بود تا روی تمام جامعه تأثیر بگذارد. انسان گرایی برنامهٔ بود برای احیای میراث فرهنگ، میراث سواد و فلسفه اخلاقی اروپای عصر باستان.
مراکز مهم انسان گرایی در شهرهای فلورانس، ناپل، رم، ونیز، جنوآ، منتووا، فرارا و اوربینو تأسیس شده بود.
در یک تعریف کلی، پروژه انسان گراهای رنسانس ایتالیای در قرن چهاردهم و پانزدهم میلادی studia humanitatis بود: مطالعه علوم انسانی. این پروژه به دنبال بازیابی فرهنگ یونان و روم باستان از طریق ادبیات و فلسفه خود بود تا با استفاده از این احیای فرهنگ عصر باستان، طبقه حاکم را با رویه های اخلاقی باستان سرشار نماید. پروژهٔ که جیمز هانکنز آن را یک «سیاست فضیلت» می نامد. [ ۴] اما این که این مطالعه علوم انسانی شامل چه بحث های بود یک موضوع مورد بحث است. از نظر یکی از پژوهشگران این جنبش:
wiki: انسان گرایی رنسانس