انساق

لغت نامه دهخدا

انساق. [ اِ ] ( ع مص ) بسجع گفتن سخن را. ( منتهی الارب )( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). بسجع سخن گفتن. ( از اقرب الموارد ). روش و دستور ترتیب دادن. ( غیاث اللغات ).

انساق. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ نسق. ( غیاث اللغات ). رجوع به نسق شود.

فرهنگ فارسی

بسجع گفتن سخن را . بسجع سخن گفتن .

پیشنهاد کاربران

بپرس