انس

/~ons/

مترادف انس: خو، عادت، آمیزش، الفت، حشر، رابطه، موالفت، موانست، معاشرت، دوستی، محبت، وابستگی

برابر پارسی: ( آنس ) خوگیر، خوگیرنده تر، سربه راه | خو گیری

معنی انگلیسی:
human being, familiarity, tameness, sociability

لغت نامه دهخدا

( آنس ) آنس. [ ن ِ ] ( ع ص ) خوگرفته. خوگیرنده. مأنوس. انس گیرنده.

آنس. [ ن َ ] ( ع ن تف ) خوگیرنده تر. مأنوس تر.
انس.[ اُ ] ( ع مص ) آرام یافتن به چیزی و بی پژمان شدن. ( منتهی الارب ). خو گرفتن و آرام گرفتن بچیزی و الفت گرفتن. ( غیاث اللغات ). خوگر شدن. ( یادداشت مؤلف ). || ( اِ ) خرمی و بی پژمانی ضد وحشت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ضد وحشت. ( از اقرب الموارد ). استئناس. تأنس. ( یادداشت مؤلف ). یقال : کیف ابن انسک ؛ یعنی نفسه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ای کیف ترانی فی مصاحبتی ایاک. ( ناظم الاطباء ). || ( اِمص ) خوگرفتگی و مؤانست و الفت و همدمی و مصاحبت و دوستی و مودت و رفاقت و خرمی و بی پژمانی. ( از ناظم الاطباء ). خوگری. آموختگی. ( یادداشت مؤلف ) :
چو نیلوفر انس تو با جوی آب
چو لاله همه جای تودر حجر.
مسعودسعد.
هم بر در مصطفی نکوتر
انس انس و سلو سلمان.
خاقانی.
انس هر کس در این جهان چیزی است
انس خاقانی از جهان خلوت.
خاقانی.
ای سایه نور چشمی و ای ناله انس دل
کاندر یگانگی چو شمایی نیافتم.
خاقانی.
شاهد عقل و انس روح او بود
دیده را از جهان فتوح او بود.
خاقانی.
در مجالس انس بمرتبت معاشرت و مؤانست مخصوص شد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 291 ).
در درون چاه و زندانش بدان و انس گیر
تو یقین دانی که آن گنجیست بی ویرانه ای.
عطار.
جوانی بره پیش بازآمدش
کزو بوی انسی فراز آمدش.
( بوستان ).
حضور خلوت انس است و دوستان جمعند
و ان یکاد بخوانید و در فراز کنید.
حافظ.
- انس جستن ؛ تفرج. ( مصادر زوزنی ).
و رجوع به انس گرفتن شود.
- مجلس انس ؛ محفل دوستانه. مجلس عشق و دوستی. بزم شادی :
فلک ز مجلس انس تو پر ز هایا هوی
زمین ز گریه خصم تو پر ز هایا های.
انوری.
|| دراصطلاح متصوفه اثر مشاهده جمال حق در قلب و آن جمال جلال است. ( از اصطلاحات صوفیه ضمیمه تعریفات جرجانی.بدان... کی انس و هیبت دو حالت است از احوال صعالیک طریق حق و آن آن است کی چون حق تعالی بدل بنده تجلی کند بشاهد جلال نصیب وی اندر آن هیبت بود و باز چون بدل بنده تجلی کند بشاهد جمال نصیب اندر آن انس باشدتا اهل هیبت از جلالش بر تعب باشند و اهل انس از جمالش بر طرب... گروهی از مشایخ گفته اند که هیبت درجه عارفان است و انس درجه مریدان... و از شبلی حکایت آرند که گفت چندین گاه می پنداشتم که طرب اندر محبت حق می کنم و انس با مشاهدات وی میکنم اکنون دانستم که اِنس را انس جز با جنس نباشد گروهی گفتند که هیبت قرینه عذاب و فراق و عقوبت بود و انس نتیجه وصل و رحمت باشد تا دوستان از اخوات هیبت محفوظ باشند و با انس قرین کی لامحاله محبت انس اقتضا کند و چنانک محبت را مجانست محال است مر انس را هم محال باشد. ( کشف المحجوب هجویری چ لنینگراد صص 490 - 492 ). و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و رساله قشیریه ص 32 و شرح تعرف ج 3 ص 163 شود.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( آنس ) مانوس تر خوگیرنده تر
خوگرفتن ، خوگرفتگی، همخویی، همدمی، خرمی، ضد وحشت، مردم، بشر، واحدش انسی، اناس و اناسی جمع، انس گیرنده، خوگ
( اسم ) مردم آدمیان اناس ناس مقابل جن . یا انس و جن . مردمان و پریان آدمیان و پریان .
لال چند از شاعران فارسی گوی هند و از لکهنوست و به سال ۱۲۶۷ ه. ق . در گذشته است .

فرهنگ معین

(اَ نَ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - کسی که بدو انس گیرند. ۲ - گروهی که در یک جا مقیم باشند، ج . آناس .
( اُ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) خو گرفتن . ۲ - (اِ مص . ) عادت . ۳ - آرامش .
( اِ ) [ ع . ] (اِج . ) مردم ، آدمیان .

فرهنگ عمید

مردم، بشر، انسان.
* انس و جان: آدمی و پری.
۱. کسی که به او انس گرفته شود.
۲. (اسم ) گروه بسیار.
۳. (اسم ) مردم و قبیله که در یک جا مقیم باشند.
خو گرفتن به همنشینی با کسی، خوگرفتگی، همخویی، همدمی.

واژه نامه بختیاریکا

فِرِشت

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] آنس. معنی إِنسِ: بشر
معنی ءَانَسَ: انس گرفت - دید
معنی ءَانَسْتُ: انس گرفتم - دیدم
معنی ءَانَسْتُم: انس گرفتید - دیدید - یافتید
معنی وُحُوشُ: حیوانات وحشی (کلمه وحوش جمع وحش است ، و این کلمه به معنای حیوانی است که هرگز با انسانها انس نمیگیرد ، مانند درندگان و امثال آن )
معنی زَوْجَیْنِ: به معنای هر دو چیزی است که مقابل هم باشند ، یکی فاعل و مؤثر باشد ، دیگری منفعل و متاثر ، از آنکه فاعل است عملی سر زند ، و بر آنکه منفعل است واقع شود ، مانند زن و شوهر و بعضی گفتهاند : این کلمه به معنای مطلق هر دو چیز متقابل است ، مانند زن و شوهر ، زم...
معنی مُسْتَأْنِسِینَ: أُنس گرفته ها - سرگرم شده ها (َفَإِذَا طَعِمْتُمْ فَـﭑنتَشِرُواْ وَلَا مُسْتَأْنِسِینَ لِحَدِیثٍ" یعنی بعد از خوردن غذا در منزل پیامبر صلی الله علیه وآله سرگرم سخن گفتن نشوید و پراکنده گردید )
معنی مُدَّثِّرُ: جامه به خود پیچیده - پتو و رو انداز به خود پیچیده (در اصل متدثر بوده ، که از مصدر تدثر مشتق شده ، و معنایش پیچیدن جامه و پتو و امثال آن به خود در هنگام خواب است ، و خطاب در این جمله به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است ، که در چنین حالی بوده ، و ل...
معنی لَمْ یَطْمِثْهُنَّ: با آن زنان عمل زناشویی انجام نداده (کلمه طمث که فعل لم یطمث از آن مشتق شده ، به معنای ازاله بکارت و نکاحی است که با خونریزی همراه باشد . و معنای عبارت "لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنسٌ قَبْلَهُمْ وَلَا جَانٌّ "این است که : حوریان بهشتی دست نخوردهاند ، و قبل ...
معنی تَسْتَأْنِسُواْ: که اجازه بگیرید - که آشنایی دهید (در جمله "لَا تَدْخُلُواْ بُیُوتاً غَیْرَ بُیُوتِکُمْ حَتَّیٰ تَسْتَأْنِسُواْ " یعنی وقتی وارد خانه ای می خواهید بشوید بجای ورود ناگهانی با گفتن سلام یا "یا الله" و کلماتی از این قبیل ورودتان را با أُنس و الفت همراه ک...
معنی یُوزَعُونَ: در جای خود نگهداری می شوند به نحوی که با دیگران تداخل نکنند (کلمه یوزعون از ماده وزع به معنای منع است و یا به قول بعضی دیگر ، به معنای حبس میباشد و معنای آیه به طوری که گفتهاند : این است که برای سلیمان لشکرش جمع شد ، لشکرها که از جن و انس و طیر بودند...
معنی مَثَلُ: مَثل - مِثال - وصف - صفت (در عبارتهایی نظیر :مثل الفریقین کالاعمی و الاصم و البصیر و السمیع هل یستویان .کلمه مثل به معنای وصف است ، ولی بیشتر در مثلهای رایج در بین مردم استعمال میشود و آن این است که معنایی از معانی پوشیده و مخفی از ذهن شنونده را با ا...
معنی یَدْعُونَ: می خوانند - صدا می زنند - دعوت می کنند - می طلبند (دعاء و نیز کلمه دعوت به معنای معطوف کردن توجه و نظر شخص دعوت شده است به سوی چیزی که آن شخص دعوت شده و این کلمه معنائی عمومیتر از کلمه نداء دارد ، برای اینکه نداء مختص به باب لفظ و صوت است ، ولی دعاء ...
ریشه کلمه:
انس (۳۳۸ بار)

[ویکی الکتاب] معنی إِنسِ: بشر
معنی ءَانَسَ: انس گرفت - دید
معنی ءَانَسْتُ: انس گرفتم - دیدم
معنی ءَانَسْتُم: انس گرفتید - دیدید - یافتید
معنی وُحُوشُ: حیوانات وحشی (کلمه وحوش جمع وحش است ، و این کلمه به معنای حیوانی است که هرگز با انسانها انس نمیگیرد ، مانند درندگان و امثال آن )
معنی زَوْجَیْنِ: به معنای هر دو چیزی است که مقابل هم باشند ، یکی فاعل و مؤثر باشد ، دیگری منفعل و متاثر ، از آنکه فاعل است عملی سر زند ، و بر آنکه منفعل است واقع شود ، مانند زن و شوهر و بعضی گفتهاند : این کلمه به معنای مطلق هر دو چیز متقابل است ، مانند زن و شوهر ، زم...
معنی مُسْتَأْنِسِینَ: أُنس گرفته ها - سرگرم شده ها (َفَإِذَا طَعِمْتُمْ فَـﭑنتَشِرُواْ وَلَا مُسْتَأْنِسِینَ لِحَدِیثٍ" یعنی بعد از خوردن غذا در منزل پیامبر صلی الله علیه وآله سرگرم سخن گفتن نشوید و پراکنده گردید )
معنی مُدَّثِّرُ: جامه به خود پیچیده - پتو و رو انداز به خود پیچیده (در اصل متدثر بوده ، که از مصدر تدثر مشتق شده ، و معنایش پیچیدن جامه و پتو و امثال آن به خود در هنگام خواب است ، و خطاب در این جمله به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است ، که در چنین حالی بوده ، و ل...
معنی لَمْ یَطْمِثْهُنَّ: با آن زنان عمل زناشویی انجام نداده (کلمه طمث که فعل لم یطمث از آن مشتق شده ، به معنای ازاله بکارت و نکاحی است که با خونریزی همراه باشد . و معنای عبارت "لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنسٌ قَبْلَهُمْ وَلَا جَانٌّ "این است که : حوریان بهشتی دست نخوردهاند ، و قبل ...
معنی تَسْتَأْنِسُواْ: که اجازه بگیرید - که آشنایی دهید (در جمله "لَا تَدْخُلُواْ بُیُوتاً غَیْرَ بُیُوتِکُمْ حَتَّیٰ تَسْتَأْنِسُواْ " یعنی وقتی وارد خانه ای می خواهید بشوید بجای ورود ناگهانی با گفتن سلام یا "یا الله" و کلماتی از این قبیل ورودتان را با أُنس و الفت همراه ک...
معنی یُوزَعُونَ: در جای خود نگهداری می شوند به نحوی که با دیگران تداخل نکنند (کلمه یوزعون از ماده وزع به معنای منع است و یا به قول بعضی دیگر ، به معنای حبس میباشد و معنای آیه به طوری که گفتهاند : این است که برای سلیمان لشکرش جمع شد ، لشکرها که از جن و انس و طیر بودند...
معنی مَثَلُ: مَثل - مِثال - وصف - صفت (در عبارتهایی نظیر :مثل الفریقین کالاعمی و الاصم و البصیر و السمیع هل یستویان .کلمه مثل به معنای وصف است ، ولی بیشتر در مثلهای رایج در بین مردم استعمال میشود و آن این است که معنایی از معانی پوشیده و مخفی از ذهن شنونده را با ا...
معنی یَدْعُونَ: می خوانند - صدا می زنند - دعوت می کنند - می طلبند (دعاء و نیز کلمه دعوت به معنای معطوف کردن توجه و نظر شخص دعوت شده است به سوی چیزی که آن شخص دعوت شده و این کلمه معنائی عمومیتر از کلمه نداء دارد ، برای اینکه نداء مختص به باب لفظ و صوت است ، ولی دعاء ...
تکرار در قرآن: ۳۳۸(بار)

[ویکی فقه] انس (ابهام زدایی). انس ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • انسان، انسان از «إِنْسیان»، موجود دو پا و اشرف مخلوقات• انس (به ضم الف)، به معنای آرام و قرار یافتن قلب بر اثر نزدیک شدن به چیزی
...

[ویکی فقه] انس (به ضم الف). اُنس در لغت به معنای آرام و قرار یافتن قلب بر اثر نزدیک شدن به چیزی است و و در مقابلش کلمه وحشت قرار دارد.
این واژه به ضم همزه وسکون نون تلفظ می شود.

انس در اصطلاح
در اصطلاح عرفان و اخلاق، مقصود از اُنس؛ شادی و سرور عاشق است از این که غرق تماشای یار گشته و محو تماشای اوست و در این حال، دل متوجه چیز دیگری نیست و آنچه می بیند جمال محبوب خویش است.

انس در احادیث
مقام اُنس، موقعیت و جایگاه ویژه ای است که رسیدن به آن مقام در توانایی هر کسی نیست؛ چراکه مستلزم تلاش، مجاهدت و اخلاص است. هرکس خواهان اُنس با دیگری باشد، باید چنان عملکردی از خود نشان دهد که فرد مقابل به او اعتماد کامل نموده و رفتارهایش را مطابق میل خود یابد و این چیزی نیست که به آسانی قابل دست یابی باشد. بسیار دیده شده است که دو نفر باهم دوست هستند، اما انسی با یکدیگر ندارند. از این رو هر دوستی نمی تواند لایق این مقام گردد.

← انس با خداوند
...

دانشنامه عمومی

انس (اتریش). شهر انس ( به آلمانی: Enns ( city ) ) در استان اوبراسترایش با جمعیت ۱۱٬۱۳۹ نفر[ ۲] در کشور اتریش واقع شده است.
عکس انس (اتریش)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

خو

مترادف ها

familiarity (اسم)
اشنایی، خودمانی، انس

fondness (اسم)
علاقه، انس، خاطرخواهی

فارسی به عربی

الفة

پیشنهاد کاربران

الفت
آنِس: خوگرفته
آنَس: خوگرفتەتر
انس
انس :عادت
اونس یا انس از واحدهای جرم است که در �دستگاه متریک �برابر با ۲۸٫۳۴۹۵۲۳۱۲۵ �گرم� می شود.
نامی منصوب به اصحتب پیامبر اکرم ص به معنی ارامش دهنده و متضاد توحّش بکار برده میشود.
خو، عادت، آمیزش، الفت، حشر، رابطه، موالفت، موانست، معاشرت، دوستی، محبت، وابستگی

بهترین راه برای فراری دادن انس
برابر پارسی: خوکرد ( xukard )
برابر واژه ای شایسته برای واژه های عربی انس، الفت و عادت.
این واژه از زبان ایرانی تالشی گرفته شده است. در زبان تاتی یا آذری ایرانی ( خوگرد ) گویند.
( ens ) انسان
آنْسَ ( اوستایی ) 1ـ بخش، سهم، بهره 2ـ چیز خوب 3ـ حزب، گروه، دسته 4ـ داخل ـ وارد شدن
آنْس ( اوستایی ) رسیدن، آمدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس