انزواء

لغت نامه دهخدا

انزواء. [ اِ زِ ] ( ع مص ) دور شدن و زاویه گرفتن.( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). یک سو شدن و فراهم آمدن و گوشه گرفتن. ( آنندراج ). واهم آمدن و بیکسو شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). زاویه گرفتن. ( از اقرب الموارد ). بیکسوی شدن. ( مجمل اللغة ). || درکشیده شدن پوست. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). درکشیده شدن پوست از آتش. ( آنندراج ). فراهم آمدن و منقبض شدن پوست از آتش. ( از اقرب الموارد ). انزوی الجلدة فی النار. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به انزوا شود.

فرهنگ معین

(اِ زِ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) گوشه گرفتن ، کناره رفتن . ۲ - (اِمص . ) گوشه گیری ، گوشه - نشینی .

پیشنهاد کاربران

بپرس