انزوا گرفتن

لغت نامه دهخدا

انزوا گرفتن. [ اِ زِ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) گوشه گرفتن. عزلت گرفتن :
صحرای دولت تو خوش و سبز و خرم است
نتوان گرفت بیهده در خانه انزوا.
معزی ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

گوشه گرفتن . عزلت گرفتن

پیشنهاد کاربران

گوی تنهایی زدن ؛ کنایه از گوشه نشینی و انزوا گزیدن :
دوش در صحرای خلوت گوی تنهایی زدم
خیمه بربالای منظوران بالایی زدم.
سعدی.
خرقه پوشان صوامع را دوتایی چاک شد
چون من اندر کوی وحدت گوی تنهایی زدم.
سعدی.

بپرس