لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( اسم ) دفتری که خلاص. نامه های فرستاده و رسیده را در آن ثبت کنند دفتر نماینده.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. (شیمی ) معرف.
مترادف ها
نماینده، اندازه، مقیاس، شاخص، اندیکاتور
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
اندیکاتور=دفتری که. از اول هرسال از عدد یک شماره سریالی ورودی و خروجی و خلاصه موضوع مورد ونام متقاضی یا شرکت یا اداره ومافوق متبوعه بر آن ثبت وکلاسه و شماره ورودی و خروجی در آن ضروری است و لذا در موضوعات مهم میتوان عددی رمز یا کلاسه نامه را در جلو یا پیش از سریال درآن ضروری است ومسئول دفتر اندیکاتور حق ندارد شماره خالی بکذارد تا هیچ گونه سوء استفاده نشود و الان به جای قرعه کشی خودرو باید نام متقاضیان خودرو توسط متقاضیان در سایت تقاضا اندیکاتوری ثبت شود وحاجت به قرعه کشی نیز نیست و نسبت. به تقاضا خودرو سازان مطابق تولید خود سریالی خود رو بدهند تا ملت خاطر جمع شود که هیچ پارتی بازی در وزارت صمت وجود ندارد
... [مشاهده متن کامل]
و لذا سیستمی هم که پرند سریالی در کامپیوتر ها و کارتخوان ها و باسکول ها زده میشود اندیکاتور نام دارد، ، ، ،
... [مشاهده متن کامل]
و لذا سیستمی هم که پرند سریالی در کامپیوتر ها و کارتخوان ها و باسکول ها زده میشود اندیکاتور نام دارد، ، ، ،
نامه نما