گر یار نداند خطر و قدر تو شاید
اندیک فلک داند قدر و خطر تو.
قطران.
ما را دل ارچه خسته تیر ملامت است اندیک مر ترا همه خیر و سلامت است
نامستقیم داری کارمرا همی
شکر خدا که کارهای تو بر استقامت است.
رشیدی سمرقندی.
با آنکه من از عشق تو رسوای جهانم هم راضیم اندیک تو زیبای جهانی.
اثیر اخسیکتی
خاقانی دلفکارم آری اندیک نه شوخ دیده باشم .
خاقانی.
چون آهوان گیاچرم ازصحنه های دشت اندیک نگذرم بدر ده کیای نان.
خاقانی.
اندیک دو دوست فرقدان واردر یک در آشیان ببینم.
خاقانی.
گر حله حیات مطرز نگرددت اندیک در نماندت این کسوت از بها.
خاقانی.
|| زیراکه. از برای آن. از این جهت. ( برهان قاطع ) ( هفت قلزم ). چراکه. ( از هفت قلزم ). در جهانگیری به معنی «چراکه » آورده است و مستند به بیت اثیر اخسیکتی است . ( انجمن آرا ) ( از آنندراج ) ( از فرهنگ رشیدی ). گاه در موقع کلمه تعلیل به معنی زیرا که نیز استعمال میشود. ( ناظم الاطباء ). از برای آن. ( یادداشت مؤلف ). || چیزی. چیزی که : بر خلق داوری چکنم بهر نظم و نثر
اندیک من نخواسته داده است داورم.
سیدحسن غزنوی.
و رجوع به اندی شود.