اندیشمندی. [ اَ م َ ] ( حامص مرکب ) حالت اندیشمند. بفکر فرورفتن. تفکر. ( از فرهنگ فارسی معین ). || ترسانی. ترس. اضطراب : و بوزرجمهر اصیل بود و از خانه دان [ خاندان ] ملک و اندیشمندی انوشروان از وی بیشتر از این جهت بودی. ( فارسنامه ابن البلخی ص 92 ).