اندوهگین

/~anduhgin/

مترادف اندوهگین: آزرده، افسرده، اندوهناک، حزین، دلتنگ، غصه دار، غمزده، غمگین، غمناک، غمین، متاثر، متالم، متلهف، محزون، مغموم، ملول، ناشاد، نامسرور

متضاد اندوهگین: مسرور

معنی انگلیسی:
dejected, despondent, disconsolate, dolorous, grief-stricken, melancholic, melancholy, mournful, sad, sick, sorrowful, wistful, woeful

لغت نامه دهخدا

اندوهگین. [ اَ ] ( ص مرکب ) غمگین. غمناک. ملول. ( ازآنندراج ). دژم. پژمان. ( حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ). حزین. ( دهار ). دارای اندوه و غم و غمگین و محزون. ( ناظم الاطباء ). بتیمار. غمین. غمنده. انده گن. اندوهگن. مغموم. محزون. سادم. اسوان. مهموم. اسیف. شجی. ( یادداشت مؤلف ). مقسم. مکدوه. کمید. کامد. کئب. کئیب.مأکوم. ( از منتهی الارب ). مزکوت. شَجِب شاجن. شاجب.سدمان. آسی. دل گرفته. ( یادداشت مؤلف ) :
جوان چون ز سیمرغ بشنید این
پر از آب چشم ودل اندوهگین.
فردوسی.
چو کشور شود پر ز بیداد و کین
بود همچو بیماری اندوهگین.
( گرشاسب نامه ).
دمنه چون سرافکنده و اندوهگین نزد شتربه رفت. ( کلیله و دمنه ). دل حزین و جان اندوهگین را تسلی می داد. ( سندبادنامه ص 236 ).
شعر من شد نقل عقل و راح روح
پس روا داری مرا اندوهگین.
خاقانی.
چون یعقوب را سلام کرد و گفت ایهاالشیخ الحزین ، یعقوب گفت راست گفتی ای شیخ بر آسمانها نوشته اند که من اندوهگینم. ( قصص الانبیاء ).
شادمانی از غرور است و غرور
دایماً اندوهگین می بایدش.
عطار.
مرا شاید انگشتری بی نگین
نشاید دل خلقی اندوهگین.
( بوستان ).
عفو کن گر آردت این گفته اندوه و مرنج
زآنکه جز انده نزاید خاطر اندوهگین.
ادیب.

فرهنگ فارسی

اندوهگن، اندهگن، اندهگین: غمگین، غمناک، اندوهناک، غصه دار، دلتنگ
( صفت ) غمگین غمناک غصه دار.

فرهنگ معین

( اَ ) (ص مر. ) غمگین ، غصه دار.

فرهنگ عمید

غمگین، غمناک، اندوهناک، غصه دار، دلتنگ.

واژه نامه بختیاریکا

بِه هوف

جدول کلمات

متاسف

مترادف ها

stricken (صفت)
دچار، مبتلا، اندوهگین، مصیبت زده، محنت زده

lugubrious (صفت)
غم انگیز، محزون، حزن انگیز، اندوهگین، تعزیت امیز

ruthful (صفت)
اندوهگین، پر ترحم

فارسی به عربی

جنائزی

پیشنهاد کاربران

غمگین - . ناراحت
پرویز حبیبی
متاسف
سوگوار
دلخور
ناخشنود
غرق اندوه
آسی
غمگین . . غمناک . . تالم . .
غصه خور. [ غ ُص ْ ص َ / ص ِ خوَرْ / خُرْ ] ( نف مرکب ) غم خورنده. اندوهگین :
ناامیدان غصه خور مائیم
عبرت کار یکدگر مائیم.
خاقانی.
از دم روزه دهن شسته به هفت آب و زمی
هفت تسکین دل غصه خور آمیخته اند.
خاقانی.
ملول ، حزین
آزرده، افسرده، اندوهناک، حزین، دلتنگ، غصه دار، غمزده، غمگین، غمناک، غمین، متاثر، متالم، متلهف، محزون، مغموم، ملول، ناشاد، نامسرور، متاسف
محزون
اندوهگین=upset
دل مرده یا مرده دل
فرمگین
غمگین
لهیف
متاسف

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس