دادش بده و فغانش بشنو
کاندوخته جز فغان ندیده ست.
خاقانی.
وه که بیکبارپراکنده شدآنچه بعمری شد اندوخته.
سعدی.
- دانش اندوخته ؛ دانش آموخته. دانا : جهاندیده و دانش اندوخته
سفرکرده و صحبت آموخته.
( بوستان ).
|| دوباره درست شده. تجدیدشده. مجدداً کامل شده. ( فرهنگ فارسی معین ). || ( اِ ) محصول. || فایده و سود و نفع و منفعت. || گنجینه و خزانه. ( ناظم الاطباء ). || ذخیره. پس انداز. مال گردکرده. ( یادداشت مؤلف ). || در اصطلاح بانکی ، پولی است که در بانکها برای احتیاط ذخیره میشود. ( فرهنگ فارسی معین ) .