نشسته همه با غم و اندهان
در اندیشه ها کهتران و مهان.
فردوسی.
ز نو گریه دیگر آغاز کرددر اندهان دلش باز کرد.
فردوسی.
روز من گشت از فراق تو شب نوش من شد از اندهانت کبست.
اورمزدی.
نه مردلم را با لشکر غمان طاقت نه مر تنم را با تیر اندهان جوشن.
مسعودسعد.
تن به تیمارو اندهان بدهیددل ز شادی و لهو برگیرید.
مسعودسعد.
به بیست سی غم و چل پنجه اندهان چون صیدبه شصت واقعه هفتاد روز درماندیم.
خاقانی.
کودکان آنجا نشستند و نهان درس میخواندند با صد اندهان.
مولوی.
روزی سه چهار انده او داشت هرکسی آن سوز برطرف شد و آن اندهان نماند.
( از فرهنگ سروری ).