اندفاغ. [ اِ دِ ] ( ع مص ) خوض کردن درسخن. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). بسخن درآمدن و ادامه دادن آنرا. افاضة. ( ازاقرب الموارد ). خوض پیوستن. ( فرهنگ فارسی معین ). یقال : اندفع فی الحدیث. || بشتاب رفتن اسب. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). اسراع. ( ازاقرب الموارد ). || دور شدن. ( منتهی الارب )( ناظم الاطباء ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). برکنار گشتن. ( فرهنگ فارسی معین ). تنحی. ( از اقرب الموارد ). || بناگاه رسیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). همه باهم و بیک دفعه آمدن. ( از اقرب الموارد ). || نیست شدن. ( آنندراج ). || بازداشته شدن. ( آنندراج ) ( فرهنگ فارسی معین ). رانده شدن. ( فرهنگ فارسی معین ). || شتاب کردن در سخن. ( آنندراج ). || ( اِمص ) بازداشتگی و دفعکردگی و ردکردگی و بازداشت. ( ناظم الاطباء ).