اندفاع
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. برکنار شدن، به یک سو رانده شدن.
۳. بازداشته شدن.
پیشنهاد کاربران
🔹حمایت
🔹شروع کردن
🔹هجوم بردن ، شتاب کردن
🔹کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
- اِندَفَعَ الفَرسُ فی سَیرِه: اسب در پیمودن راه شتاب کرد.
🔹نی بوریا، یک پَر کاه
🔹جویبار، ازدحام مردم
( فرهنگ المعانی )
🔹شروع کردن
🔹هجوم بردن ، شتاب کردن
🔹کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
- اِندَفَعَ الفَرسُ فی سَیرِه: اسب در پیمودن راه شتاب کرد.
🔹نی بوریا، یک پَر کاه
🔹جویبار، ازدحام مردم
( فرهنگ المعانی )
خیزش، آمادگی به کار، شتاب، کوشش، نااندیشی، واکنش روانه کننده.