لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - اندرون داخل . ۲ - باطن . ۳ - مجموع اعضاانساجی که در داخل شکم زیر پرد. جنب قرار دارند که شامل معده و روده ها و کبد و لوزالمعده و طحال و کلیتین و روده بند و صفاق و مثانه و سایر بافتهای داخل شکم میشوداحشائ و امعائ احشائ .
فرهنگ عمید
۲. باطن.
۳. (زیست شناسی ) اعضای درون شکم جانوران از معده، کبد، روده ها، و غیره، امعا، احشا.
مترادف ها
احشاء و امعاء، اندرونه، اخال
اندرونه، احشا، دل و روده و جگر و امثال ان
پیشنهاد کاربران
اندرونه : محتوا، پیام
《آنگاه که پندارینگی با آن درآمیزد، اندرونه یا پیام ( محتوا ) نیز آراسته آید. 》
نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ، ۱۳۸۴، ص۱۶۹.
《آنگاه که پندارینگی با آن درآمیزد، اندرونه یا پیام ( محتوا ) نیز آراسته آید. 》
نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ، ۱۳۸۴، ص۱۶۹.