اندر یافتن


معنی انگلیسی:
comprehend

لغت نامه دهخدا

اندریافتن.[ اَ دَ ت َ ] ( مص مرکب ) [ = دریافتن ] ادراک کردن. فرسیدن. ( فرهنگ فارسی معین ) : گوش داد تا علم و حکمت بشنوند و دل داد و به دل اندر عقلی نهاد تا اندریابند و حق از باطل بشناسند. ( تاریخ بلعمی ).
چشمت از خواب بیهشی بگشا
خویشتن را بجوی و اندریاب.
ناصرخسرو.
نگر کز بهر اندریافتن دشوار و پنهان را
درین پیدا و آسان فضل دانایست برنادان.
ناصرخسرو.
اندریافتن بدو گونه است یا آن است که او را بذات اوبیابند یا آن است که او را جز بذات او بیابند. ( جامعالحکمتین ص 246 ). حس باطن را قوت نفسانی گویند و این قوتی است که صورت چیزها را با معنی آن اندریابند چنانکه گوسفند صورت گرگ و رنگ و شکل او اندریابد و ازصورت او معنی درندگی و دشمنی که محسوس نیست اندریابد. ( ذخیره خوارزمشاهی ). || بدست آوردن : اردشیر سپاه برگرفت از پس اردوان برفت و اورا اندریافت و مر او را بزد و از اسب بیفکند. ( تاریخ بلعمی ). مطلوب خداوند غم ، یا از دست رفته باشد و اندریافتن آن متعذر باشد یا معجوز عنه باشد یعنی عاجزباشند از یافتن. ( ذخیره خوارزمشاهی ). || بمجاز نجات دادن. رها ساختن : مهلب پیش اندرآمد و حرب سخت شد و کافران حمله کردند و او را درمیان گرفتندمهلب بانگ کرد که مرا اندریابید مسلم خیره شد و گفت این بانگ مهلب است. ( تاریخ بخارا ). || استدراک. ( یادداشت مؤلف ). جبران کردن : و اگر نیز ضعفی پدید آید بغذا اندرتوان یافت. ( ذخیره خوارزمشاهی ).

پیشنهاد کاربران