اندرزدن. [ اَ دَ زَ دَ ] ( مص مرکب ) زدن.- آتش اندرزدن ؛ سوزانیدن. ( یادداشت مؤلف ) : سپه را سراسر بهم برزدندببوم و برش آتش اندرزدند.فردوسی.- بخواب اندرزدن ؛ بخواب زدن. خود را بخواب زدن : چو سوزنی پس وی گوش خر زدن گیردبخواب خرگوشی اندرزند بعادت و خو.سوزنی.