اندر رسیدن

لغت نامه دهخدا

اندررسیدن. [ اَ دَرْ، رَ / رِ دَ ] ( مص مرکب ) رسیدن. وارد شدن. ( فرهنگ فارسی معین ). دررسیدن : از اتفاق نادر سرهنگ علی عبداﷲ و ابوالنجم ایاز... از غزنین اندررسیدند. ( تاریخ بیهقی ).
چون ز چاهی می کنی هر روز خاک
عاقبت اندررسی در آب پاک.
مولوی.
|| در اصطلاح منطق تصور، در برابر تصدیق : دانستن دوگونه بود یکی اندر رسیدن کی بتازی آنرا تصور خوانند. ( دانشنامه علایی ص 3 ). و رجوع به رسیدن شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) رسیدن وارد شدن .

پیشنهاد کاربران

بپرس