اندر خواستن

لغت نامه دهخدا

اندرخواستن. [ اَ دَ خوا / خا ت َ ] ( مص مرکب ) تمنی کردن. استدعا کردن. ( یادداشت مؤلف ) : از خلیفه اندر خواست که او را گرامی کند و بخانه وی رود بمهمانی. ( تاریخ بلعمی ). از امیر فضل اندر خواه خاصگان و حاشیت خویش را بخانه تو فرستد بمهمانی. ( تاریخ بلعمی ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) تقاضا کردن در خواستن .

پیشنهاد کاربران

بپرس