اندخسواره. [ اَ دَخ ْس ْ / رَ / رِ ] ( اِ مرکب ) قلعه و حصار. ( برهان قاطع ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( از فرهنگ فارسی معین ). قلعه و شهر. ( ناظم الاطباء ). حصار. ( شرفنامه ) ( فرهنگ سروری ). || جایگاه و پناه و تکیه گاه. ( برهان قاطع ). جای پناه بردن. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). شخصی یا جایی را گویند که بدان پناه گیرند. و تکیه بر آن کنند. ( فرهنگ جهانگیری ). چیزی که بدان پناه گیرند. ( مجمل اللغة ). پناه. ( فرهنگ سروری ) ( ناظم الاطباء ). پناهگاه. ملجاء. ( دهار ) ( از ناظم الاطباء ) ( شرفنامه ). جای پناه. ( فرهنگ رشیدی ). ملاذ. موئل. ( دهار ). تکیه گاه. جایگاه پناهندگی. ( فرهنگ فارسی معین ) :
زخشم این کهن گرگ ژکاره
ندارم جز درت اندخسواره.لبیبی ( از فرهنگ سروری ).
|| ( ص مرکب ) پناه دهنده و پشتیوان. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ). حمایت کننده. ( ناظم الاطباء ). پناه دهنده. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ).