انداد
لغت نامه دهخدا
انداد. [ اِ ] ( ع مص ) پراکندن اشتران را. ( منتهی الارب ) ( ازناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).
انداد. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ نِدّ. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( دهار ) ( ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). همتایان. همانندان. امثال. نظرا. ( فرهنگ فارسی معین ).
انداد. [ اَ ] ( اِخ ) دهی است از بخش حومه شهرستان مشهد با 617تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن غلات ،پنبه و کنجد است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
باسلام قبلاً درجایی این لغت رابمعنای دادگاه دیده بودم. با تلفظ آندادکه اندادشده
انداد جمع ند ( بر وزن ضد ) به معنی مثل و مانند است ، با این تفاوت که مثل مفهوم وسیعی دارد ، ولی ند تنها به معنی مماثلت در حقیقت و گوهر چیزی است . ( و جعل لله اندادا لیضل عن سبیله ) .
( تفسیر نمونه ج : 19 ص : 392 )
( تفسیر نمونه ج : 19 ص : 392 )