انداخت کردن

لغت نامه دهخدا

انداخت کردن. [ اَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) اندیشه کردن. قصد کردن. نقشه کشیدن : آنگه این هرسه ملعون بایکدیگر بنشستند پنهان از همه جهان و انداخت کردند که هر یکی بولایتی دیگر شوند و دعوی دیگر کنند. ( کتاب النقض ص 324 ). تا بعهد سلطان سعید ملک شاه نوراﷲ قبره که این قوم شوم در دیار قهستان ظاهر شدند و پنهان انداخت و تمهیدالحاد میکردند. ( کتاب النقض ص 332 ).

فرهنگ فارسی

اندیشه کردن ٠ قصد کردن نقشه کشیدن ٠

پیشنهاد کاربران

بپرس