- آفتاب اندا ؛ اندایشگر و اندودکننده و پوشنده آفتاب :
بخون دیده همی بسرشد حسود تو خاک [کذا]
بدان هوس که گلی سازد آفتاب اندا.
کمال اسماعیل ( از انجمن آرا ).
- بام قصراندا ؛ اندودکننده ٔبام قصر : درم بجورستانان زر بزینت ده
بنای خانه کنانند و بام قصراندای.
سعدی ( کلیات چ مصفا ص 733 ).
- زمین اندا ؛ اندودکننده زمین. پوشنده زمین : موی خاک آلود من چون کاه بر دیوار حبس
از رخم کهگل کند اشک زمین اندای من.
خاقانی.
- شکراندا ؛ اندودکننده شکر.- || در بیت زیر به معنی مفعولی «اندودشده » بکار رفته است :
زهر غمی نیست ظهوری بجام
کام اگرشد شکراندا چه حظ.
ظهوری.
- قیراندا ؛ اندودکننده قیر. ( از یادداشت مؤلف ).- گِل اندا ؛ اندودکننده گِل. ( از یادداشت مؤلف ).
|| ( اِ ) گلابه. کاهگل. ( فرهنگ فارسی معین ). || غیبت و خبث و بدگویی. ( برهان قاطع ) ( هفت قلزم ). غیبت. ( جهانگیری ). سعایت و گربزی کردن. ( فرهنگ رشیدی ). غیبت و سعایت در حق کسی ، چه آن نیز بمنزله اندودن یعنی تغییر دادن و پنهان کردن اصل و فرع است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) :
بسمع رضا مشنو اندای کس
وگر گفته آید بغورش برس.
سعدی ( از انجمن آرا )( آنندراج ).
|| خوابی که صلحا و اتقیا بینند. رؤیای صادقه. ( از برهان قاطع ) ( از هفت قلزم ). خواب که مردم صالح را فرشتگان بنمایند.( فرهنگ رشیدی ). خوابی که فرشتگان بمردم صالح متقی بنمایند. یعنی رؤیای صالحه. ( از جهانگیری ). خواب صلحا که فرشتگان بدانان نمایند نه شیاطین. ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ) : به اندا نمودند وخشور را
بدید آن سراپا همه نور را.
رودکی ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ).
اندا. [ اَ ] ( مغولی ، اِ ) دوست. رفیق. انده. اندای. ( از فرهنگ فارسی معین ) : واین اقطاع را که دادیم نفروشند و نبخشند و به اندا و قودا و اقا و اینی و خویشاوند و کابین و قلنک ندهند و کسی که بر این حرکت اقدام نماید گناه کار گردد. ( تاریخ غازانی ص 308 ). و رجوع به انده و اندای شود.