انخساف

لغت نامه دهخدا

انخساف. [ اِ خ ِ ]( ع مص ) کور شدن چشم. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء )( آنندراج ). کور شدن. ( از اقرب الموارد ). یقال : انخسفت العین. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || بزمین فرو رفتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از اقرب الموارد ). || پوشیده شدن. ( آنندراج ). ناپدید شدن. گرفته شدن. ( فرهنگ فارسی معین ). || گرفته شدن ماه و آفتاب. ( آنندراج ). گرفتن ماه. ( فرهنگ فارسی معین ). خسوف. خسف. || ( اِمص ) گرفتگی ماه. ( فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به خسوف شود.

فرهنگ فارسی

فرورفتن، ناپدیدشدن، کورشدن، گرفته شدن وپوشیده شدن ماه
۱ - ( مصدر ) ناپدید شدن گرفته شدن . ۲ - گرفتن ماه ۳ - ( اسم ) گرفتگی گرفتگی ماه.

فرهنگ معین

(اِ خِ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - ناپدید شدن ، گرفته شدن . ۲ - گرفتن ماه .

فرهنگ عمید

۱. فرورفتن.
۲. ناپدید شدن.
۳. کور شدن.
۴. (نجوم ) = خسوف

پیشنهاد کاربران

بپرس