انخزال

لغت نامه دهخدا

انخزال. [ اِ خ ِ ] ( ع مص )باک نداشتن از جواب. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء )( از اقرب الموارد ). || بریده گردیدن در سخن. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). انقطاع در کلام. ( از اقرب الموارد ). بریده شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || رفتن بسستی و ماندگی و گرانباری. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). سست وامانده [ شاید: و مانده ] شدن از چیزی. ( تاج المصادر بیهقی ). بگرانباری رفتن. تخزل. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(اِ خِ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - بازماندن از سخن . ۲ - رفتن به سستی و درماندگی .

فرهنگ عمید

۱. رفتن به سستی و درماندگی و گرانباری.
۲. بازماندن در سخن.
۳. ماندگی، شکستگی.

پیشنهاد کاربران

بپرس