انحطاط و سقوط امپراطوری روم

دانشنامه اسلامی

[ویکی نور] انحطاط و سقوط امپراطوری روم، نوشته ادوارد گیبون، ترجمه فرنگیس شادمان (نمازی)
این کتاب درباره مهم ترین رویداد تاریخی اروپا و شرق نزدیک؛ یعنی پیدایی امپراطوری روم و چگونگی سقوط آن است که نخستین جلدش در 1776 میلادی منتشر شد و گستردگی دانش و نبوغ نویسنده، اثر او را در دو سده گذشته به منبعی ارزش مند و نیکو در این باره بدل کرد. گیبون پس از بیست سال کار شبانه روزی کتابش را به پایان رساند و به اندازه مورخان بزرگی؛ مانند هیوم و رابرت سون آوازه یافت و به راستی باید دست رنج او را تنها نمونه تاریخی دانست که به انگلیسی و با سبک ادبی نوشته شده و به گفته مادام نِکِر، میان جهان قدیم و جدید پُل زده است. او خود می گوید در پانزدهم اکتبر 1764 هنگامی که میان ویرانه های کاپی تول نشسته و در دریای اندیشه غرق بوده و راهبان پابرهنه در معبدژوپیتر دعای شامگاهی می خوانده اند، اندیشه نوشتن این کتاب به خاطرش راه یافته است.
این اثر شش جلدی به همت دی. ام. لو و به انگیزه این که خوانندگان بیش تری بدان بپردازند، در سه جلد چکیده شده است. بزرگ ترین ناقدان هم روزگار گیبون، اثر او را نمونه کمال هنر در نویسندگی و تاریخ نگاری دانسته اند. اکنون نیز پس از گذشت دو قرن، منتقدان کتاب وی را ارج می نهند و مهم می شمرند. هنر گیبون در آراستگی نثر و ظرافت طبع و نیش طنز و نیروی داستان سرایی اوست؛ چنان که خواننده کتابش از خواندن روی دادهای روزگاران گذشته و شرح حال شخصیت های تاریخی در آن، تأثیر می پذیرد و کسانی را از امپراطوران بزرگ، نمونه جوان مردی و پرهیزکاری و فضیلت می پندارد.
افزون بر این، گستردگی دانش وی درباره انحطاط و سقوط امپراطوری روم، کتاب او را به اثری نسخ ناپذیر بدل ساخته است؛ چنان که نشانی دقت و کوشش و مطالعه بسیار او را در آراستگی نثر کتابش و تناسب اجزای آن می توان دید. البته او به رغم دیگر مورخان از حشونویسی (مترادف نویسی) در افعال باک نداشت. برای نمونه، می گفت: «گراسیان پدر خود را دوست می داشت و محترم می شمرد» یا «نصیحت نمی پذیرد و نفس گرم من در آهن سردش نمی گیرد» و مقصودش از این کار، فراهم آوردن زمینه ای برای درنگ بیش تر خواننده در محتوای کتاب بود. به گفته ام.لو، گیبون چنان می نوشت که گویی خود از سناتورهای با فرهنگ روم در روزگار بهروزی اش بود؛ یعنی سناتور با فرهنگ رومی درباره انحطاط و سقوط امپراطوری، همچون گیبون می اندیشید. فصل های چکیده بر پایه نظم کتاب اصلی سامان یافته اند و تنها بخشی از پایان فصل سوم با عنوان «دیباچه» در آغاز آمده است.
نویسنده گزارش روی دادهای دنیای قدیم (476 - 180 م) را در سه فصل گنجانده و زمینه آنها را روشن ساخته و به بازگویی جغرافیای کتاب خود پرداخته است. این فصل ها پس از حذف بخش هایی از آنها در چکیده کتاب هست؛ زیرا مقصود نویسنده بدون خواندن این سه فصل امکان پذیر نیست. بخش دوم کتاب، سرگذشت هزار سال را در بردارد و اگرچه کم اطلاعی او را درباره تاریخ بیزانس به شرح بازگفته اند، این بخش از درخشنده ترین و بهترین نمونه های نویسندگی وی است. او روی دادهای فرعی داستان خود را که به سقوط قسطنطنیه می انجامد، به گونه ای آراسته و کم مانند سامان داده که مبحث اصلی اش در چکیده آمده، اما بخشی از مباحث فرعی آن حذف شده است. برای نمونه، موضوع ظهور و انتشار دین اسلام در کتاب دیده می شود؛ اما شرح گسترش فتوحات عربان و تمدن و فرهنگ اسلامی تا مرزهای پایانی اروپای غربی (اسپانیا) که در آن روزگار در چارچوب امپراطوری نبود، در آن نیست. هم چنین پاره ای از شرح پیش رفت ملت های جدید امپراطوری مقدس از آن حذف و بخش های دیگرش کوتاه تر شده و به جای آنها، لشکرکشی های اقوام بیگانه به ایتالیا و غارت چند باره روم پس از سقوط امپراطوری مغرب، شرح و بسط یافته است. شهر شاهنشاهی روم هرگز اعتبار پایتختی خود را نزد نویسنده از دست نداد و مشکلات آن هرگز از اندیشه وی محو نشد؛ زیرا او روم را «مخلّد» می دانست و وحدت ذات آن امپراطوری را درک می کرد و چنین خصلتی در همه نویسندگان پس از او نیست. حتی هنگامی که شهرهای امپراطوری میان دولت های شرقی و غربی تقسیم شد، دو امپراطوری پدید نیامد و آن وحدت پایدار ماند و به رغم این که زبان لاتین در قسطنطنیه ناتوان شد و مُرد، یونانیان خود را به درستی رومی و زبانشان را «رومیایی» می دانستند. از این رو، زبان یونانی را تا کنون نیز در محاوره به همین نام می خوانند. هنگامی که سلطان محمد ثانی به قسطنطنیه رفت (1403 م)، نه تنها این شهر ساقط شد، که امپراطوری روم (27 پیش از میلاد تا آن روز) سرانجام از میان رفت؛ اما تاریخ گیبون با سقوط این امپراطوری به پایان نمی رسد.

پیشنهاد کاربران

بپرس