انجیر خور


معنی انگلیسی:
beccafico, oriole

لغت نامه دهخدا

انجیرخور. [ اَ خوَرْ / خُرْ ] ( نف مرکب ) انجیرخوار :
دلشان ز میوه دار حدیثم خورد غذا
انجیرخور غریب نباشد غرابشان.
خاقانی.
گر انجیرخور مرغ بودی فراخ
نبودی یک انجیر بر هیچ شاخ.
نظامی.

فرهنگ فارسی

( اسم ) پرنده ای از راست. گنجشکان و از دست. دندانی نوکان بجث. سار . در حدود ۶٠ گونه از این پرنده در آسیا و اروپا و آفریقا شناخته شده .دارای منقاری نسبه قوی و تا حدی مسطح در قاعده و کمی محدب و طویل است پریشاه رخ سارطلایی انجیر خور .

پیشنهاد کاربران

بپرس