انجنیدن

لغت نامه دهخدا

انجنیدن. [ اَ ج َ دَ ] ( مص ) شکسته شدن. || رنجیدن و دلتنگ شدن و متنفر شدن. || تقسیم کردن. || رنجور کردن. ( ناظم الاطباء ).

واژه نامه بختیاریکا

( اَنجِنیدِن ) ریز ریز کردن؛ قیمه قیمه کردن

پیشنهاد کاربران

چویل کِـرّ کمر باد اوشنیده
دل کر کاردین تر غم انجنیده
کاسه ٔ سر بازرگان بگماز شراب است
گوشت تن مجتازان انجیده کباب است.
منوچهری.
زمین خسته از خون انجیدگان
هوا بسته از آه رنجیدگان.
...
[مشاهده متن کامل]

نظامی
بخنجر همه تنش انجیده اند
بر آن خاک خونش پشنجیده اند.
ز تیرش رخ مه سکنجیده شد
ز تیغش دل چرخ انجیده شد
لبیبی

بپرس