انجره

/~anjare/

لغت نامه دهخدا

( انجرة ) انجرة. [ اَ ج ُ رَ ] ( ع اِ ) گزنه. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به ماده بعد و انجره حرشاء و انجره سوداء شود.
انجره. [ اَ ج َ رَ / رِ ] ( اِ ) گزنه. ( ناظم الاطباء ). نباتی است که آنرا نبات النار گویند و تخم آنرا قریض خوانند و تخم آن مستعمل است. سه درم آنرا با شیرتازه بخورند قوت باه دهد و بکوبند و با عسل بر قضیب مالند سطبر گرداند. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). گیاهی است تند که چون بعضوی رسد بگزد و بلغت دری طبری آنراگزنه گویند یعنی میگزد و در آن ولایات بسیار است. ( انجمن آرا ). ارباسیوس گوید انجره اقالیقی گویند و به تازی او را قریض گویند... در نواحی جرجان بر لبهای جو بسیار بود و هرگاه عضوی بدان سوده شود خارش و سوزش در آن عضو افتد و اهل جرجان از آن نوعی طعام سازند و قسیطا گوید اگر کسی به افراط انجره را بر اعضا بمالد بمیرد و تخم انجره خرد باشد و پهن و صیقل و ازرق باشد و بعضی آنرا بتخم کتان تشبیه کرده اند... مقوی باه بود و بلغم براند و بروسینه را از اخلاط پاک سازد.( ترجمه صیدنه ابوریحان بیرونی نسخه خطی ). بعربی قریض و بلغت دارالمرز گزنه و بترکی کجیت و بهندی اتنکن و بلاتینی ارتیک پریوم و بلغت گیلان هرتیکه گویند. نباتی است بر آن پرتشریف انبوه و پرخار و ریزه و خارهای ساق آن ظاهرتر و چون ملاصق بدن شود باعث حمرت و سوزش و خارش گردد گل آن زرد و تخم آن نرم و براق و با اندک پهنی و مایل بتیرگی است... ( از مخزن الادویه ). قریص. حریق. ( لکلرک ). حریق. قریس. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - گزن. دو پایه . گزن. سوزان .
گزنه

فرهنگ عمید

= گزنه

دانشنامه عمومی

انجره روستایی در دهستان لادیز بخش لادیز شهرستان میرجاوه استان سیستان و بلوچستان ایران است.
** این روستا جمعیتی بالغ بر ۲۹۰نفر و۶۷خانوار می باشد۰ کار عمده مردم در این روستا کشاورزی ودامداری میباشد. آب کشاورزی این روستا از طریق قنات روستا تامین میشود. مردم روستا به پرورش بز گوسفند مرغ وشتر نیز مشغول هستند. انواع غذاهای محلی:عبارتند از۱ - گندم شیر ۲ - یره۳ - کوهل ۴ - کشک زرد بلوچی ۵ - کشک محلی ( هوروت ) صنایع دستی روستا :۱ - کنت۲ - شپی۳ - گلیم۴ - گوالگ ( کیسه حمل آرد ) ۵ - شیکن ( که در مواقع تهیه خمیر آرد بکار میرود ) ۶ - پرزونگ ( برای نگه داری نان ) ۷ - گدام ( سیاه چادر ) که همه موارد فوق از پشم گوسفند و موی بز محلی درست می شود, از دیگر صنایع دستی روستا:۱ - سوزن دوزی که شامل :زی - گوپتان ـآستونکـ ـو شلوار دپ می باشد که موارد سوزن دوزی مربوط به سایر نقاط استان نیز می باشد جاهای دیدنی :در۴۰کیلومتری روستا چشمه آبگرمی است بنام "چلنگ" که به گفته اهالی جهت درمان بسیاری از امراض پوستی موثر است. همه ساله مشتاقان زیادی را به واسطه همین چشمه آب گرم و مناطق زیبای آن به این منطقه می کشد.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵ جمعیت این مکان ۳۰۷ نفر ( ۷۷خانوار ) بوده است. [ ۱]
عکس انجره

انجره (مراکش). انجره ( به فرانسوی: Anjra ) یک شهرک در مراکش است که در استان فحص انجره واقع شده است. انجره ۱۵٬۰۳۵ نفر جمعیت دارد. [ ۱]
عکس انجره (مراکش)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

پیشنهاد کاربران

گزنه ( انجره ) Nettle
نام علمی Urtica dioica
انجره یا گزنه
به فتح همزه و سکون نون و ضم جیم و فتح را ی مهمله و ها لغت فارسی است به عربی قریض و به لغت دارالمرز کرنه و به ترکی کجیت و به هندی انتکن و به لاطینی ارتیک پریم و به لغت گیلان هرتیکه گویند .
...
[مشاهده متن کامل]

ماهیت آن: نباتی است برگ آن پرتشریف و انبوه و پرخار و
ریزه و خارهای ساق آن ظاهرتر و چون ملاصق بدن شود باعث حمرت و سوزش و خارش گردد و گل آن زرد و تخم آن نرم و براق و با اندک پهنی و مایل به تیرگی از کنجد بزرگتر فیالجمله شبیه به بزر کتان و مستعمل تخم آن و بهترین آن سنگین مایل به سیاهی آنست .
طبیعت آن: در اول سیم گرم و خشک و در دویم گرم نیز
گفته اند.
افعال و خواص آن: ملطف اخلاط لزجه و جاذب و مقرح
اعضاء و محلل اورام صلبه و مدر بول و حیض و شیر و عرق و مبهی و منقی سینه و شش و معده و مفتح فم رحم و سده جگر و سپرز و آشامیدن آن و آشامیدن برگ مطبوخ آن با ماءالشعیر جهت امراض صدر مانند ربو و نفسالانتصاب و تنقیه سینه از اخلاط لزجه غلیظه و گذاشتن برگ کوبیده آن در بینی قاطع رعاف و حمول نیم مثقال آن با مر بالمناصفه بغایت مدر حیض و ضماد برگ تازه آن جهت حبس رعاف و برآمدگی رحم و تحلیل دبیله و گشودن دمل و قطع ثآلیل خصوصاً با عسل و جهت التوای
عصب و با نمک جهت جراحت سگ دیوانه گزیده و با موم
روغن جهت سپرز و پخته آن با روغن زیتون جهت ورم بناگوش و ضماد رماد آن با نمک جهت قروح و بیخ آن با ماءالشعیر جهت تنقیه سینه و شش و تخم آن جهت ربو و سرفه و آلات تنفس و استسقا و اخراج ماء اصفر و بلغم لزج و علل طحال و گرده و تقویت باه و با سکنجبین جهت تسکین وجع طحال و پهلو و گرده در ساعت و طبیخ آن با اصل السوس جهت تنقیه مثانه از چرک و آشامیدن آن با تخم کرفس و شیر گوسفند به غایت مهیج باه و با شراب مسهل بلغم به اعتدال و به دستور برداشتن
فتیله آن با عسل و حمول آن مدر طمث و ضماد آن با عسل جهت بزرگ کردن قضیب و با مراهم جهت قروح و سرطان و به تنهایی جهت تحلیل اورام و به دستور ضماد برگ آن و طلای آن با عسل بر قضیب و کنج ران محرک باه و مضمضه عصاره آن محلل ورم لهات و ذرور تخم و برگ خشک آن جهت تجفیف زخمهای متأکل و سرطان متقرح نافع بی لذع و حدتی .
مضر گرده و امعا، مصلح آن صمغ عربی و کثیرا و مصلح آن
عناب. مقدار شربت آن: تا سه درهم زیاده بر آن مهلک، مصلح آن آشامیدن اشربه مبروده و آب میوههای بارده و چیزهای لعابی مغری .
بدل آن: قردمانا است یا حرف و دهن آن در افعال مذکوره
خصوص تقویت باه اقوی از بزر آنست و همچنین در امر اسهال و در قرابادین در ادهان ذکر یافت

بپرس