انجام پذیر

/~anjAmpazir/

معنی انگلیسی:
possible, practical, workable, doable

لغت نامه دهخدا

انجام پذیر. [ اَ پ َ ] ( نف مرکب ) شدنی. ( یادداشت مؤلف ). قابل انجام شدن. قابل اجرا. اجراپذیر. عمل شدنی. پیش رفتنی. ( از لغات فرهنگستان ). مقابل انجام ناپذیر. ( از فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) قابل انجام شدن قابل اجرائ اجرا پذیر عمل شدنی پیش رفتنی مقابل انجام ناپذیر .

فرهنگ عمید

قابل انجام شدن، انجام شدنی، عملی.

جدول کلمات

شدنی

مترادف ها

executable (صفت)
قابل اجرا، اجرا پذیر، انجام پذیر

پیشنهاد کاربران

بپرس