انجام پذیر. [ اَ پ َ ] ( نف مرکب ) شدنی. ( یادداشت مؤلف ). قابل انجام شدن. قابل اجرا. اجراپذیر. عمل شدنی. پیش رفتنی. ( از لغات فرهنگستان ). مقابل انجام ناپذیر. ( از فرهنگ فارسی معین ).
فرهنگ فارسی
( اسم ) قابل انجام شدن قابل اجرائ اجرا پذیر عمل شدنی پیش رفتنی مقابل انجام ناپذیر .