انجام شدن


معنی انگلیسی:
fare

لغت نامه دهخدا

انجام شدن. [ اَ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) پایان یافتن. ختم شدن. برگذار شدن. ( یادداشت مؤلف ). بپایان رسیدن. کامل شدن. ( فرهنگ فارسی معین ). || اجرا شدن. عمل شدن. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - اجرا شدن عمل شدن . ۲ - بپایان رسیدن کامل شدن .

واژه نامه بختیاریکا

رَو گردِن؛ سر گِریدِن؛ پا گِریدِن

پیشنهاد کاربران

این مملکت خراب کنارو میگی حمایت کنیم . یا خدااااااااا
سر گرفتن. [ س َ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) درگرفتن. ( آنندراج ) . به وقوع پیوستن. وجود یافتن. تحقق یافتن :
بهای بوسه اش سر میدهم چون زر نمی گیرد
خیالی کرده ام با خویش اما سر نمی گیرد.
بیانا ( از آنندراج ) .
...
[مشاهده متن کامل]

- سر گرفتن عروسی ؛ بهم جوش آمدن. جور شدن.
|| موافقت کردن و درگیر شدن صحبت. ( آنندراج ) . || سر گرفتن خانه ؛ بسیار داد و فریاد کردن بچه ها یا زنان در خانه و اطاق و غیره. ( یادداشت مؤلف ) .

صورت پذیرفتن
به تحقق پیوستن
انجام گرفتن
صورت گرفتن

بپرس