انجام

/~anjAm/

مترادف انجام: اجرا، ادا، ارتکاب، اعمال، آخر، انتها، پایان، خاتمه، عاقبت، فرجام

معنی انگلیسی:
conclusion, end accomplishment, ance _, ation _, commission, consummation, discharge, end, execution, exercise, fulfilment, fullfillment, implementation, performance, practice, transaction

لغت نامه دهخدا

انجام. [ اَ ] ( اِ ) انتها و آخر هرکار. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( هفت قلزم ). اتمام کار. ضد آغاز. ( انجمن آرا ). آخر کارها. ( فرهنگ خطی ). انتها. آخرکار. ( غیاث اللغات ). آخرکار. فرجام. ( حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ). آخرکار. عاقبت. ( مؤید الفضلاء ). عاقبت. ( رشیدی ). بافدم. ( شرفنامه منیری ). آخر کارها و بافدم و فرجام. ( فرهنگ سروری ). انتها و پایان و آخر و عاقبت. ( ناظم الاطباء ). نهایت. غایت. مقابل آغاز. ( یادداشت مؤلف ) :
نه به آخر همه بفرساید
هرکه انجام راست فرسد نیست.
رودکی ( اشعار چ مسکو ص 358 ).
یکی آنکه هستیش را راز نیست
بکاریش انجام و آغاز نیست.
فردوسی.
برفت و جهان ماند ازو یادگار
چنین است آغاز و انجام کار.
فردوسی.
همانا که انجام فیروزیست
از آن رو که نظمی نوت روزیست.
فردوسی.
در همه شغلها که دست برد
نیکش آغاز و نیکتر انجام.
فرخی.
یکی کش نه آز و نه انباز بود
نه انجام باشد نه آغاز بود.
اسدی.
بکاری که انجام آن ناپدید
مبر دست کان رای را کس ندید.
اسدی.
انجام تو ایزد بقرآن کرد وصیت
بنگر که شفیع تو کدامست به محشر.
ناصرخسرو.
چه گویی کفر و توحیدش کنی نام
خبر نایافته ز آغاز و انجام.
ناصرخسرو.
چون ببینی از این جهان انجام
بشناسی که چیستش آغاز.
ناصرخسرو.
چو نظم مدح تو آغاز کردم اندر وقت
بمن نماید راه برون شد و انجام.
سوزنی.
تا دو نفس حاصل است عمر قضا کن به می
کز دو نفس بیش نیست اول و انجام صبح.
خاقانی.
ز هر چیزی که داری کام ، ناکام
جدا می بایدت گشتن به انجام.
عطار.
القصه برسلامت حالش شادمانی کرد و از هر دری سخن گفتند تا ملک به انجام حدیث گفت... ( گلستان ).گفتند رای ملک را چه مزیت دیدی بر فکر چندین حکیم گفت بموجب آنکه انجام کار معلوم نیست. ( گلستان ).
منت ذوالجلال والاکرام
بدو آغاز و غایت انجام.
نزاری قهستانی.
گسست از میان رشته کام من
ندانم چه خواهد بد انجام من.
؟
- به انجام جاوید پیوند ؛ یعنی همیشه. ( ناظم الاطباء ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

پایان، آخر، عاقبت، مقابل آغاز
( اسم ) پایان آخر عاقبت انتها مقابل آغاز . توضیح بمعنی (اجرائ ) باید با فعل معین (دادن ) (شدن ) و غیره استعمال شود مثلا (در انجام کار تائ خیر کرد ) صحیح نیست و باید گفت : (درانجام دادن کار تائ خیر کرد . ) ولی بمعنی عاقبت بدون فعل توان آورد : انجام کار آسان بود. یا از آغاز تا انجام .
عمده الملک امیر جان از احفاد شاه نعمه الله ولی بود و با خاندان صفوی قرابت داشت شاعر و ادیب بود .

فرهنگ معین

( اَ ) [ په . ] (اِ. ) پایان ، انتها.

فرهنگ عمید

۱. اجرا کردن.
۲. (اسم ) پایان، آخر، عاقبت.
* انجام دادن: (مصدر متعدی )
۱. اجرا کردن.
۲. پایان دادن، به پایان رساندن، سامان دادن.
* انجام شدن: (مصدر لازم ) به پایان رسیدن، تمام شدن.
* انجام یافتن: (مصدر لازم ) پایان یافتن، به پایان رسیدن.
= نجم

مترادف ها

achievement (اسم)
دست یابی، انجام، موفقیت، پیروزی، کار بزرگ

accomplishment (اسم)
انجام، اجرا، اتمام، کمال، هنر

performance (اسم)
انجام، اجرا، نمایش، ساخت، کارایی، شاهکار، کار برجسته، ایفا

implementation (اسم)
انجام، اجرا

implement (اسم)
انجام، اسباب، الت، ابزار، اجراء، افزار

fulfillment (اسم)
انجام، تکمیل، اجراء

execution (اسم)
انجام، اجرا، توقیف، اعدام، ادا، انفاذ

completion (اسم)
انجام، اتمام، خاتمه، تکمیل

conclusion (اسم)
انجام، اتمام، خاتمه، پایان، انعقاد، استنتاج، نتیجه، فرجام، ختم، اختتام، سرانجام، ختام، فروداشت، عاقبت

commission (اسم)
انجام، ماموریت، حکم، هیئت، تصدی، فرمان، حق العمل، کمیسیون، حق کمیسیون

sequel (اسم)
پشت، انجام، دنباله، پشت بند، پایان، نتیجه، عاقبت، عقبه

enforcement (اسم)
انجام، فشار، اجراء

god-speed (اسم)
انجام

فارسی به عربی

ادات , استنتاج , انجاز , تطبیق , تکملة , تنفیذ , صفقة , مفوضیة

پیشنهاد کاربران

ریشه اش که "جمیدن" هست
ان ( که در انباشتن و اندوختن و. . . هم هست ) با جام میشه انجامیدن
چو انجامیده شد گفتار رامین
چو باد از پیش اوبرگشت آذین ( فخرالدین اسد گرگانی )
سر میگیره میشه سرانجام
...
[مشاهده متن کامل]

سرانجام بختش کند خاکسار
برهنه شود آن سر تاجدار ( دقیقی )
فر ( فرا ) میگیره میشه فرجامیدن
لیکن فلکت همی بفرجامد
فرجام نگر که فتنه بر جامی ( ناصر خسروی قبادیانی )
واژه فارسی هست و هیچ گمانی درش نیست

انجام ترکی هست یعنی اولویت انجام کاری. بو ایش انجم اولدی یعنی این کار در اولویت انجام قرار گرفت. قدیم الف بدون کلاهک فتحه تلفظ میشد یعنی انجام به صورت انجم تلفظ میشه همچنین انجمن هم از این ریشه هست. انجمن یعنی افراد پیشرو و دارای اولویت در کاری.
...
[مشاهده متن کامل]

Oncem
کلمه ترکی هست و هیچ شبهه ای درش وجود نداره

منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

انجامانجامانجامانجام
انجام یک واژه عربی است و برابر پاسی آن:پایان دادن، پایان رساندن، سامان دادن
واژه انجام از فارسی میانه ( hanǰām، �پایان، تکمیل، نتیجه� ) ، از پارسی باستان ( *hanǰāma - ، �پایان، نتیجه� ) ، از زبان پیش ایرانی *ham - *gam ( � آمدن� ) ، در نهایت از زبان پروتو - هندواروپایی *gʷem - ( �رفتن، ایستادن� ) .
...
[مشاهده متن کامل]

منابع ها . لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی به پهلوی
واژگان مترادف و متضاد
ریشه شناسی واژگان شیرین ایرانی
فرهنگ واژه های اوستا
فرهنگنامه کوچک پهلوی
فرهنگ فارسی به پهلوی
فرهنگ زبان ایرانی باستان
فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی
تاریخچه واجهای ایرانی
متاسفانه واژه ی فارسی کردن در جامعه بد در رفت واژه ی فارسی انجام می توانید بهتر واژه باشد.

Carry out
Accomplish
پایان کار
انجام و همگام
هردوی این واژه ها از بن ریشه هندواروپائی گوا - gwa میباشند که معنی آمدن و رفتن را دارند. واژه انجام از دو بخش هم - ham یا باهم بودن و گام gām - یا آمدن وگام پرداشتن که در زبان انگلیسی همان کام come یا امدن است تشکیل بافته که رویهمرفته باهم آمدن و توافق در انچام کاری کردن است . دلیل این همین واژه هندوایرانی gamati یا همگام شدن است که در فارسی باستان هنجام hanjama انجام یا بپایان رسیدن معنی میدهد که با واژه انجمن نیز شباهت دارد
...
[مشاهده متن کامل]

کردن، به پایان رساندن
الف کاری را کردن
ب عمل کردن
پ درست کردن
ت ساختن
ث تمام کردن
بجای آوردن، اجرا
اَنجام به چمِ "to do" بسیار امروزه رواجیده است، و همچنین خیلی سودمند و نیازیده، پس نمی توان گفت که نباید بدین معنی بکار رود.
ما برای پایاناندنِ کاری، کارواژگانِ زیادی داریم ( فرجامیدن، سرانجامیدن، پایانی. . . . . ) . پس بهتر است که انجام به همان چِم باشد.
واژه ( انجام ) بُن کنونیِ کارواژه یِ متعدیِ ( هَنجافتن ) در پارسی میانه می باشد و به معنای ( ( پایان دادن ) ) است.
کارواژه نامتعدی آن، ( هَنجَفتن ) می باشد و به معنای ( ( پایان یافتن ) ) می باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

این در حالیست که خودِ واژگانِ ( ( جَفتَن ) ) و ( ( جافتن ) ) نیز کارواژه می باشند که با پیشوند جدایی ناپذیر ( اَن یا هَن ) در زبان پارسی آمیخته شده و واژگانی همچون ( انجام ) را ساخته اند.
از همین کارواژه های ( ( جَفتن ) یا ( ( جمیدن ) ) و ( ( جافتن ) ) یا ( ( جامیدن ) ) می توان واژگانی نو ساخت.

تحقق
انجام: پایان
انجام کار: پایان کار
واژه ی فارسی انجام به معنای پایان است. در یکی دو قرن اخیر ترکیبات فعلی متعددی با این واژه ساخته اند مانند: "به انجام رساندن"، " به انجام رسیدن"، انجام دادن"، " انجام گرفتن"، " انجام یافتن"، " انجام شدن "، " "انجام پذیرفتن" در این ترکیبات، انجام به صورت اسم مصدر ( یاحاصل مصدر ) بلکه به صورت اسم جامد به کار رفته است. بنابراین اصطلاح انجام کار به معنای" پایان کار "است، چنانچه در این مثال ها:"تو از این کار پشیمان نگردی و انجام این کار به جایی رسد که از آغاز خوشتر بود و نهایت آن از بدایت لطیفتر آید. "
...
[مشاهده متن کامل]

پس جمله ای مانند:" انجام این کار دشوار است" صحیح نیست، زیرا غرض گوینده از این جمله، دشوار بودن پایان کار نیست، بلکه دشوار بودن کار از آغاز تا پایان است. به جای آن باید گفت: "انجام دادن این کار دشوار است"یا به طور ساده تر:" این کار دشوار است". همچنین است" انجام وظیفه "و" انجام امر "که به جای آنها باید گفت:" انجام دادن وظیفه "یا" ادای وظیفه" ( یا و ادای وظیفه" ) و "اجرای امر. در کتاب ادبی این جمله آمده است: بازگشت برادرم به ایران انجام تمام آرزوهای مرا یکجا در برداشت. " البته مقصود نویسنده "تحقق" آرزوهاست و نه" پایان "آرزوها، و بنابراین انجام را غلط به کار برده است.
( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۴۴. )

do the
مقابل انجام عملی میشه آغاز عملی، شروع عملی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس