انجاح. [ اِ ] ( ع مص ) برآمدن حاجت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رواشدن حاجت. ( آنندراج ). برآورده شدن حاجت. ( از اقرب الموارد ). روا شدن. ( مصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). || برآوردن حاجت را. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). رواکردن حاجت. ( غیاث اللغات ) ( از آنندراج ) ( تاج المصادربیهقی ). || حاجت رواکردن. ( مصادر زوزنی ). || فیروزمند شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). پیروزی یافتن. ( از اقرب الموارد ). یقال : ما افلح فلان و ما انجح. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). || چیره گردیدن : انجح بک ؛ ای غلبک ، فاذا غلبته فانجحت به. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || شاد کردن. ( تاج المصادربیهقی نسخه خطی کتابخانه لغت نامه ورق 127 الف ).