انتهاض

لغت نامه دهخدا

انتهاض. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) برخاستن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). بلند شدن. ( از اقرب الموارد ). راست ایستادن. ایستادن. ( یادداشت مؤلف ). || به امری قیام کردن. بجنگ برخاستن و قیام کردن. ( از اقرب الموارد ). || کوچ کردن. ( غیاث اللغات ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) بر خاستن .
برخاستن ٠ بلند شدن یا به امری قیام کردن ٠ یا کوچ کردن ٠

فرهنگ معین

(اَ تِ ) [ ع . ] (مص ل . ) ایستادن ، برخاستن .

فرهنگ عمید

برخاستن، به پا خاستن.

پیشنهاد کاربران

بپرس