انتلکتوئل
/~antelektu~el/
فرهنگ معین
پیشنهاد کاربران
اینتلی گِنت و اینتلی جِنت؛ اولی به زبان آلمانی و دومی به زبان انگلیسی معادل هوشمند یا باهوش در زبان فارسی اند. اما به احتمال قریب به یقین واژه اینتِلِکتو ئل در اصل و ریشه از دو کلمه و یک حرف پیوند به شکل زیر ساخته شده: اینتلکت به معنای هوش و اِل ( el ) نام خدا در زبان دو قوم کنعانی یکی اوگاریتی و دیگری فینیقی که بعدا در زبان آرامی بویژه زبان ماریا یا مریم و ایسا به اِلی ( eli ) تحول یافته که خود در اصل و ریشه به عنوان یا نام قوم ایلام ( elam با دو تلفظ؛ یکی اِل آم به معنای خدای عام و دیگری ایل عام ) مخترع یکی از خطوط سه گانه میخی بر میگردد و حرف پیوند واو. لذا این واژه ی لاتین در اصل و ریشه به شکل 《 هوش و اِل 》بوده که اشاره به هوشمندی خدا ( با نام ال ) داشته. اگر انسان یکی از تولیدات و یا محصولات عالی این طبیعت باشد و خود این طبیعت ( هم ظاهر و هم باطن آن ) نه فقط آفریده شده به خواست و امر آفریدگار کائنات یا خدای حقیقی و واقعی یعنی خدا از دیدگاه علمی ( و نه خدای کلمه ای، مفهومی و ایده ای از دیدگاه دین و فلسفه و عرفان و منجمله بیخدائی آتئیسم که فقط در زبان و خط و قوای ادراکی فهم و عقل محدود و ناقص انسانی از موجودیت برخوردار ست و در خارج از آنها هیچگونه مصداق و مثال بیرونی ندارد ) بلکه خود وی هم باشد، آنگاه میتوان به سهولت به این نتیجه ی معقول و منطقی رسید که هوش های حسی، غریزی، فهمانی و عقلانی افراد انسانی ( منجمله هوش های حسی و غریزی نباتی و حیوانی ) ریشه در هوشمندی طبیعت و یا بطور کلی ریشه در هوش مطلق خدای حقیقی و واقعی دارند. در همین زمینه میتوان این اندیشه یا فکر قدیمی را به شکل زیر نو نمود و آنرا به کمال رساند: خدای هوشمند حقیقی و واقعی، بیکران و بینهایت، حکیم و دانشمند و صانع یا هنرمند، صبور، قدرتمند یا توانمند و نیرومند، خود آگاه و آگاه مطلق به همه چیز و همه کس که نه تنها صاحب یا مالک بلکه خود عوالم غیب و شهود، امر و خلق، ملک و ملکوت هم می باشد، نه تنها آفریدگار کائنات بلکه خود آنها هم می باشد، نه تنها واجب الوجود بلکه به یک سهم مساوی ممکن الوجود هم هست ، نه تنها لازمان و لامکان بلکه به یک سهم برابر با صفات یا ابعاد بیزمانی و بیمکانی، زمانی و مکانی هم می باشد، نه تنها علت کل بلکه کلیه اثرات آن در خود و بر خود تحت عنوان معلولات هم هست، خود هیچ چیز دیگری نیست غیر از محیط و محتوای هرکدام از گیتی ها یا کیهان ها و یا جهان های متناهی، مساوی، موازی و بیشمار و در محتوای هرکدام از آنها دارای هفت سیما یا چهره و یا جمال و جلال کلی می باشد بصورت هفت سامان یا نظام کلی کوانتمی در قالب هفت عالم یا دنیا به شکل آسمان ها و زمین های هفتگانه و هرآنچه که بین آنهاست. لذا عشق و زندگی های موجودات زنده نباتی و حیوانی و انسانی هیچ چیز های دیگری نیستند غیر از عشق و زندگی بی آغاز و بی پایان، لایزال و جاودانه خدای حقیقی و واقعی در قالب جزئیات زنده.
... [مشاهده متن کامل]
در کتاب آسمانی مسلمانان یعنی قرآن در رد بینش و باور پیروان دین مسیحیت مبنی بر اینکه ایسا تنها پسر زائیده شده در بطن پدر آسمانی میباشد، اشاره شده که الله هیچگونه مصداق و مثالی ندارد. در این زمینه باید توجه داشته باشیم که منظور اصلی از این بیان قرآنی خدای حقیقی و واقعی نبوده بلکه کلمه ی الله. بینش و باور مسیحیان به این دلیل اشتباه و خطا آمیز میباشد که فقط یک فرد انسانی تحت نام ایسا ( معادل عربی : عیسی ) را ظهور و پیدایش کلام خدا می پندارند و نه هر موجود غیر زنده و زنده نباتی و حیوانی و انسانی را. مسیحیان خالق را در خارج یا بیرون از مخلوقات می پندارند، در صورتیکه مخلوقات زنده و غیر زنده، پدیده ها و پدیدار نشده ها و کلیه امورات خیر و شر هیچ چیز های دیگری نیستند غیر از اجزای لاینفک و جدائی ناپذیر خدای حقیقی و واقعی. در همین رابطه لازم به اشاره میدانم که در بخش اول آیه قرآنی 《هوالاول، هوالآخر، هوالظاهر و الباطن 》 کلمه الوسط از قلم افتاده است، حال سهوا یا عمدا. زیرا خدای حقیقی و واقعی نه فقط اول و آخر بلکه پیوند اول و آخر یعنی وسط همه چیز و همه کس است به شکل هوالظاهر و الباطن. باید توجه داشته باشیم که ترجمه واژه هو به زبان فارسی بصورت ضمیر سوم شخص مفرد یعنی او، اشتباه بوده و می باشد.
ای با کلاهان، ای بی کلاهان ترسم از آنکه بانگ بر آید روزی ز نهان، کای بی خبران ره نه این باشد و نه آن بلکه در میان/ زه ده لال بازان دهّر یکی باشد گویا و پیدا یا فنومنال ، نُه تا ناگویا ، لال و ناپیدا اندر میان یا نوومنال/ اُتوپیای یونانی یا اوکه در درون توست در پی تو آید به زبان فارسی؟/.
... [مشاهده متن کامل]
در کتاب آسمانی مسلمانان یعنی قرآن در رد بینش و باور پیروان دین مسیحیت مبنی بر اینکه ایسا تنها پسر زائیده شده در بطن پدر آسمانی میباشد، اشاره شده که الله هیچگونه مصداق و مثالی ندارد. در این زمینه باید توجه داشته باشیم که منظور اصلی از این بیان قرآنی خدای حقیقی و واقعی نبوده بلکه کلمه ی الله. بینش و باور مسیحیان به این دلیل اشتباه و خطا آمیز میباشد که فقط یک فرد انسانی تحت نام ایسا ( معادل عربی : عیسی ) را ظهور و پیدایش کلام خدا می پندارند و نه هر موجود غیر زنده و زنده نباتی و حیوانی و انسانی را. مسیحیان خالق را در خارج یا بیرون از مخلوقات می پندارند، در صورتیکه مخلوقات زنده و غیر زنده، پدیده ها و پدیدار نشده ها و کلیه امورات خیر و شر هیچ چیز های دیگری نیستند غیر از اجزای لاینفک و جدائی ناپذیر خدای حقیقی و واقعی. در همین رابطه لازم به اشاره میدانم که در بخش اول آیه قرآنی 《هوالاول، هوالآخر، هوالظاهر و الباطن 》 کلمه الوسط از قلم افتاده است، حال سهوا یا عمدا. زیرا خدای حقیقی و واقعی نه فقط اول و آخر بلکه پیوند اول و آخر یعنی وسط همه چیز و همه کس است به شکل هوالظاهر و الباطن. باید توجه داشته باشیم که ترجمه واژه هو به زبان فارسی بصورت ضمیر سوم شخص مفرد یعنی او، اشتباه بوده و می باشد.
ای با کلاهان، ای بی کلاهان ترسم از آنکه بانگ بر آید روزی ز نهان، کای بی خبران ره نه این باشد و نه آن بلکه در میان/ زه ده لال بازان دهّر یکی باشد گویا و پیدا یا فنومنال ، نُه تا ناگویا ، لال و ناپیدا اندر میان یا نوومنال/ اُتوپیای یونانی یا اوکه در درون توست در پی تو آید به زبان فارسی؟/.
اهل تفکر خردمند
اولین بار پس از قرون وسطی در فرانسه مقوله انتلکتوئل بوجود آمد و به روشنفکرانی که در رد مذهب کلیسای سیاه خشنِ خرافی مسیحیت که دانشمند را میکشد مخترع را تبعید میکرد و کتاب علمی را از بین میبرد، می ایستد و این خرافه ها را دور میریزد و دائرالمعارف جدید فرانسه را مینویسند و کارعلمی را شروع میکنند ، امثال ژان پل سارتر ها اطلاق میشده که در دفاع از مظلومین کوبا کتاب "جنگ شکر در کوبا" را مینویسد
... [مشاهده متن کامل]
ولی در ایران به منوّرالفکرانی امثال میرزا ملکم خان و تقی زاده و فروغی هایی که در مقابل ظلم قاجار و رضاخان سکوت کرده و روشنفکران ایدئولوگ های حکومت رضاخانی و قاجار بودند کاری که آنها میخواستند بکند ایدئولوژی وزیربنای فکری آن را فراهم میکردند روشنفکر!!! ولی امثال میرزای شیرازی میرزای آشتیانی و سید عبالحسین لاری که که مقابل قراردادهای استعماری می ایستادند متحجر نامیده میشدند.
یعنی درست مواضع جریان روشنفکری که در غرب با دینِ خرافی مسیحیت تحریف شده میجنگید در ایران جای خودش را به مبارزه با اسلام که مقابل استعمار و ظلم می ایستاد، میدهد!!!!
... [مشاهده متن کامل]
ولی در ایران به منوّرالفکرانی امثال میرزا ملکم خان و تقی زاده و فروغی هایی که در مقابل ظلم قاجار و رضاخان سکوت کرده و روشنفکران ایدئولوگ های حکومت رضاخانی و قاجار بودند کاری که آنها میخواستند بکند ایدئولوژی وزیربنای فکری آن را فراهم میکردند روشنفکر!!! ولی امثال میرزای شیرازی میرزای آشتیانی و سید عبالحسین لاری که که مقابل قراردادهای استعماری می ایستادند متحجر نامیده میشدند.
یعنی درست مواضع جریان روشنفکری که در غرب با دینِ خرافی مسیحیت تحریف شده میجنگید در ایران جای خودش را به مبارزه با اسلام که مقابل استعمار و ظلم می ایستاد، میدهد!!!!
روشن اندیش
در زبان اروپایی کلمه که معادل آنرا در فارسی ( روشنفکر ) گذاشته اند عبارت از ( انتلیژنزیا ) است ٬ این کلمه مصدر و صفت اش ( انتلکتوئل ) است. ریشه انتلکتوئل ( انتلکت ) است. و انتلکت بمعنی مغز ٬ هوش ٬ خرد ٬ قدرت درک و هوشیاری و فهم است. پس یک آدم انتلیژن یعنی یک آدم با هوش ٬ با فهم و متفکر . بنابراین انتلکتوئل یا انتلیژنزیا به طبقه از طبقاتی اجتماعی گفته میشود که شاخصه و صفت بارزش در جامعه ٬ استعدادی فکری ٬ مغزی و هوش او است. این مفهوم لغوی روشنفکر است ٬ بنابراین هر آدم با هوشی ٬ هر آدم که تفکر و هوشیاری و فهم اش از سایر خصوصیات اش در زندگی و جامعه بارزتر باشد آدم انتلکتوئل است.
... [مشاهده متن کامل]
�برگرفته از از کجا اغاز کنیم دکتر علی شریعتی �
... [مشاهده متن کامل]
�برگرفته از از کجا اغاز کنیم دکتر علی شریعتی �
آنکه هیچ گاه درد اصلی بشر را نفهمید
حلزون خانه به دوش
حلزون خانه به دوش
کسی است که کارش صرفا با مغز است و به شدت آکادمیک و علمی یا ساینتیسم است و بجز تجارب علمی چیزی برایش قابل درک نیست حتی مولفه های دینی_مذهبی که با علم قابلیت اثبات ندارند برایش تعریف نشده است. . . به شدت آینده نگر و از گذشته گریزانند. . .
مفهوم مهمترین سازه ذهنی یک روشنفکر است بر این مبنا روشنفکر فردیست که با جریان ذهنی اش و همینطور با بهره گیری از حواس و شهود خود توامان به دنبال درک حقیقت پدیده ها در جهت معنای آن است .
بمعنی روشنفکر است ، ولی در ایران کاربردی کاملا متضاد دارد چون از زمان قاجار و ناصرالدین شاه به افرادی که فرهنگ و دانش غربی ( علوم انسانی و هنر ) را طوطی وار قرقره میکردند تا خود را روشنفکر جلوه دهند و خود را انتلکت مینامیدند در عرف عامه که انگلیسی نمیدانستند بمعنی نادان پرمدعا تداعی شده . پس در ایران لغب انتلکت کاربردی تمسخرآمیز و مفهومی متضاد با معنایش را دارد .
روشنفکر . . . البته از لحاظ بنیادین فرق دارن. . . روشنفکر تاریخ و جامعه شناس ولی انتلکتوئل فقط تاریخ شناس. . .
کسی که در مورد رویدادهای مهم و کاری پیش قدم باشد و در مورد مسائل سیاسی و اجتماعی و مبارزاتی و یا حتی اقتصادی جلوتر از عصر خود باشد و خود را محدود به سنتهای کهن و جامعه کوچک نکند
کسی که برای دانستن کنجکاو است و تحلیل دانسته هایش میانبری در تفکر از تجربه علم و فرهنگ است.
اخلاق، هوش، دانایی = خردمند
اخلاق، هوش، دانایی = خردمند
کسی که شغلش با تفکر رابطه دارد مثل شاعر، نویسنده، واعظ
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)