انتقالی

/~enteqAli/

معنی انگلیسی:
transfer, transitional, transferred, ceded

لغت نامه دهخدا

انتقالی. [ اِ ت ِ ] ( از ع ،ص نسبی ) منسوب به انتقال. ( از فرهنگ فارسی معین ).
- حرکت انتقالی ؛ مقابل حرکت وضعی ، و آن حرکت و گردش سیارات است بدور خورشید.
- حرکت انتقالی زمین ؛ گردش زمین بدور خورشید. زمین در مدت 365 شبانه روز و پنج ساعت و 48 دقیقه و 20 ثانیه یک بار بدور خورشید میگردد. مداری که زمین در فضا بدور خورشید طی میکند بیضی نزدیک بدایره است و خورشید در یکی از دو کانون آن قرار دارد، سرعت سیر زمین در این حرکت در هر ثانیه 30 کیلومتر است. ( از کتابهای جغرافیای رسمی ).
|| هر چیز منتقل شده و بملک کسی داده شده. هر چیزی که بکسی منتقل شده باشد. ( از ناظم الاطباء ). || در شواهد زیر ظاهراً به معنی کسی است که از مذهب برگشته یا از مذهبی بمذهبی دیگر گرویده است : اما این خواجه که این تصنیف کرده است نه دعوی میکند در اول کتاب که بیست وپنج سال رافضی بوده است و انتقالی شده علی زعمه ، قولش در دعوی اول مسموع باشد. ( کتاب النقض ص 23 ). جهانیان را معلوم است که خلفای بنی العباس دربغداد سرایهای محکم کرده اند و بیگانه را در وی رها نکنند... و اگر متغلبی طلب آن کند بخونش سعی کنند، خواجه انتقالی میبایست که این شفقت نگاه داشتی. ( کتاب النقض ص 23 ). الحمدﷲ هیچ مسلمان منقبت و مدح آل رسول را منکر و جاحد نباشد، شنوند و دوست دارند مگر کسی که مجبر و انتقالی و نومسلمان باشد. ( کتاب النقض ص 41 ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به انتقال :چکهای انتقالی.

فرهنگ معین

( ~. ) [ ع - فا. ] ۱ - (ص نسب . ) منسوب به انتقال : چک های انتقالی . ۲ - منتقل شده . ۳ - (حامص . ) تغییر یافتن محل کار یک کارمند و منتقل شدن او از جایی به جای دیگر.

فرهنگستان زبان و ادب

{translational} [فیزیک] ویژگی مربوط به انتقال

مترادف ها

transfer (صفت)
انتقالی

alienable (صفت)
قابل انتقال، قابل فروش، انتقالی

transitive (صفت)
انتقالی، متغیر، متعدی، تراگذر

translative (صفت)
انتقالی، مجازی، ترجمه ای، استعاری، پچواکی

فارسی به عربی

انتقال , قابل للنقل , نقل

پیشنهاد کاربران

بپرس