پس این مملکت را نباشد زوال
ز ملکی بملکی کند انتقال.
( بوستان ).
|| از جایی بجایی رفتن. || مردن. درگذشتن. ( فرهنگ فارسی معین ). || ( اصطلاح اداری ) کارمندی را از وزارتخانه ، اداره یا دایره ای ، بوزارتخانه ، اداره یا دایره دیگر فرستادن. ( فرهنگ فارسی معین ). انتقال دادن. منتقل کردن.