انتقاع

لغت نامه دهخدا

انتقاع. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) برگردیدن گونه ٔکسی : اُنتقع لونه ( مجهولاً ). ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). تغییر یافتن رنگ چهره از ترس یا از اندوه ، لغتی است در امتقاع. ( از اقرب الموارد ). برگردیدن گونه. ( آنندراج ). و رجوع به امتقاع شود. || شتر کشتن بمهمانی از سفر آینده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). شتر کشتن در مهمانی از سفر آینده. ( ناظم الاطباء ). نحر کردن نقیعه ( ستور که در مهمانی کشند ). ( ازاقرب الموارد ). || کشتن شتر و گوسپند غنیمت پیش از قسمت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). کشتن حیوانی که بغنیمت گرفته باشند پیش از قسمت کردن. ( از اقرب الموارد ). || سیراب گردیدن. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

برگردیدن گونه کسی تغییر یافتن رنگ چهره از ترس و یا از اندوه لغتی است در امتقاع . یا سیراب گردیدن .

پیشنهاد کاربران

( ( بیع وقف، در صورتی که خراب شود یا خوف آن باشد که منجر به خرابی گردد به طوری که انتقاع از آن ممکن نباشد، در صورتی جایز است که عمران آن معتذر باشد یا کسی برای عمران آن حاضر نشود. ) ) ماده۸۸ق. م

بپرس