انتقار. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) کنداگری کردن در چوب. || نبشتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). نوشتن در چیزی. ( از اقرب الموارد ). || سوراخ دار گردیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || برگزیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). گزیده کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). || بازکاویدن از چیزی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). تفتیش کردن از چیزی. ( از اقرب الموارد ). || خواندن بعض را از قوم. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). بعضی از قوم رادعوت خاص کردن. ( از اقرب الموارد ). مهمانی خاص کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). || به سُم برکندن اسبان زمین را، یقال انتقرت الخیل بحَوافِرها نقراً.( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || باقی گذاشتن سیل جاهای پستی در زمین چنانکه آب در آنها بماند. ( از اقرب الموارد ).