انتطاق

لغت نامه دهخدا

انتطاق. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) نطاق پوشیدن زن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). نطاق درپوشیدن زن. ( تاج المصادر بیهقی ): انتطقت المراة؛ نطاق پوشید آن زن. ( ناظم الاطباء ). کمر بر میان بستن مرد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). چیزی بر میان بستن. ( تاج المصادر بیهقی ). کمر بستن. ( مصادر زوزنی ): انتطق فلان ؛ کمر بر میان بست فلان. ( ناظم الاطباء ). || حرف راندن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). تکلم. ( از اقرب الموارد ): انتطق انتطاقاً؛ سخن راند و تکلم کرد. ( ناظم الاطباء ).
- امثال :
من یطل هَن ابیه ینتطق به ؛ یعنی آنکه فرزندان پدرش بسیار باشند توانا و زورآورتر باشد بآنها. و کذا: من یطل ذیله ینتطق به ؛ یعنی هرکه را دامن فراخ باشد می تواند بجای دیگر گذارد آنرا،و هو من النطاق او النطق. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). || یاری خواستن : انتطق بقومه ؛ اعتضد بهم. || احاطه شدن زمینی به کوهها مانند کمربند. || کشیدن اسب را. ( از اقرب الموارد ). جنیبت بر دست گرفتن. ( تاج المصادر بیهقی ).

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] (مص ل . ) کمر بستن ، میان بستن .

پیشنهاد کاربران

بپرس